جدول جو
جدول جو

معنی حجامه - جستجوی لغت در جدول جو

حجامه
(تَ شَبْ بُ)
رجوع به حجامت شود
لغت نامه دهخدا
حجامه
باد کش کردن در پتگان های شیشه ای پنبه دمل می آلوده و می افروخته و دهانه پنگان را بر پشت آدمی نهاده و بر آماس پدید آمده پس از برداشتن پنگان تیغ می زدند انجیدن باد کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است و با زدن استره و مکیدن با شاخ از بدن دیگری خون می گیرد، حجامت کننده، خون گیر، تانکو، تونکو، گرای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جامه
تصویر جامه
پوشاک، لباس، برای مثال قضا کشتی آنجا که خواهد برد / وگر ناخدا جامه بر تن درد (سعدی۱ - ۱۴۲) پارچۀ دوخته یا نادوخته، بستر، هر چیز گستردنی
جام شراب، برای مثال که چون ز جامه به جام اندرون فروریزی / به وهم روزه بدو بشکند دل ابدال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۱)
جامۀ خواب: لباس راحتی که هنگام خواب بر تن کنند، لباس خواب، آنچه هنگام خوابیدن در زیر و روی خود بیندازند از تشک و لحاف و بالش، بستر، رختخواب
جامۀ خورشید: کنایه از گرد و غبار یا ابری که آفتاب با آن پوشیده شود، برگ درختان
جامۀ آفتاب: کنایه از گرد و غبار یا ابری که آفتاب با آن پوشیده شود، برگ درختان، جامۀ خورشید
جامه دریدن: جامه در تن پاره کردن از شور و هیجان یا کثرت غم و اندوه
جامۀ راه: جامه ای که در سفر بر تن کنند، لباس سفر، جامۀ سفر، برای مثال نبود آگه که شاهان جامۀ راه / دگرگونه کنند از بیم بدخواه (نظامی۲ - ۱۵۰)
جامۀ غوک: در علم زیست شناسی جلبک، برای مثال حریر عنکبوت و جامۀ غوک / نزیبد جز به اندام خبزدوک (امیرخسرو - لغتنامه - جامۀ غوک)
جامۀ کاغذین: لباسی کاغذی که بعضی دادخواهان برای آنکه جلب نظر پادشاه یا امیر را بکنند بر تن می کرده و موضوع دادخواهی خود را بر آن می نوشته اند
جامۀ کعبه: پوششی از پارچۀ نفیس ابریشمی که بر روی خانۀ کعبه کشیده شده و هر سال با مراسم خاصی عوض می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
حجر، سنگ، طلا و نقره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمامه
تصویر حمامه
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجامت
تصویر حجامت
خون گرفتن از بدن، از روش های درمانی در طب سنتی که با شکافتن پوست و خارج کردن خون انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
یک حجا. یک حباب. یکی کوپله. یکی از سوارگان آب. حجا، خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. (منتهی الارب)
یکی حجا، کوپلۀ آب. (از منتهی الارب). یک حباب
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
یکی حمام. و آن کبوتر و هر مرغ طوق دار است و مذکر و مؤنث در حمامه یکسان است مانند حیه. رجوع به حمام شود، میانۀ سینه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن جمیله. (منتهی الارب). زن قشنگ و زیبا. (از اقرب الموارد) ، برگزیده از شتران و گوسپندان. (منتهی الارب). خیار مال. (از اقرب الموارد) ، پینۀسینۀ شتر. (منتهی الارب). سعدانۀ شتر. (از اقرب الموارد) ، ساحت پاکیزۀ کوشک. (منتهی الارب). ساحت پاکیزۀ قصر. (از اقرب الموارد) ، چرخ دلو، حلقۀ در. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، و الحمامه من الفرس،القص. (منتهی الارب). قص الفرس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ)
علم و معرفت گردش ستارگان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
آنچه بشکند از چیزی خشک. (منتهی الارب). رجوع به حطام شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به حجابت شود
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
جمع واژۀ حجر. (معجم البلدان) (ترجمان القرآن). و آن برخلاف قیاس است. و در دستور اللغه ادیب نطنزی آمده است که حجاره جمع حجره است. حجاره. سنگها:
شراب او سراب وجامش اودیه
و نقل او حجاره و حصای او.
منوچهری.
، سنگ کبریت، قبۀ آب (دهار)
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا)
عمل حجام:
چون قدم از گنج تهی ساز کرد
کلبۀ حجامی خود باز کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حزم. حزومت. هوشیاری. (دهار). هشیار شدن. (تاج المصادربیهقی). هوشیار و آگاه شدن در کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
لغت نامه دهخدا
(تَ صَنْ نُ)
رجوع به حکامت شود
لغت نامه دهخدا
نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد و خرابه های یک شهر قدیم در حومه های آن یافت شود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجابه
تصویر حجابه
پرده داری باروانی
فرهنگ لغت هوشیار
خون تن از شیشه و شاخ بر کشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند، خون کشیدن با شاخ یا شیشه از تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
جمع حجر سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجام
تصویر حجام
خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامه
تصویر جامه
پارچه بافته نادوخته، پوشاک، بافته، قماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتامه
تصویر حتامه
ته خوان آن چه از خوراک بر خوان ناخورده بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزامه
تصویر حزامه
هوشیاری، آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمامه
تصویر حمامه
ماهلو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجامه
تصویر نجامه
اختر شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
((حِ مَ))
بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریق مکیدن به وسیله شاخ و تیغ زدن بر محل مکیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامه
تصویر جامه
((مِ))
لباس، تن پوش، جام، صراحی، پارچه، پارچه نادوخته
جامه عباسیان: کنایه از لباس سیاه
جامه فرو نیل کردن: کنایه از سیاه کردن لباس به نشانه عزادار شدن
جامه قبا کردن: کنایه از پیراهن دریدن از شدت شور و وجد یا اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجام
تصویر حجام
((حَ جّ))
حجامت کننده، کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
((حِ رِ))
جحجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامه
تصویر جامه
لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
خون گیری، رگ زنی، فصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حمام، کبوتر، کفتر، فاخته، قمری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حجام پیر بخت بیننده خواب بود و حجام جوان دشمن او بود. اگر بیند حجامی کرد شیشه بنهاد و خون برگرفت. اگر خداوند خواب عالم است، دلیل که مستوفی شود یا دبیر پادشاه شود. اگر خداوند خواب عالم نبود، دلیل که در وام ها غره نام ها نویسند و آخر زشتی کنند. جابر مغربی
اگربیند حجامی بیگانه در جایگاهی بیگانه او را حجامت کرد، دلیل که کتابی نویسد و ولایتی در گردن خود کند. اگر بیند کسی او را حجامت کرد دوست او بود، دلیل که امانتی به وی سپارد. اگر دشمن است از شر او ایمن شود و از غم فرج یابد و اگر آن کس جوانی بود همین تاویل را دارد، اگر پیر است عز و بزرگی یابد. محمد بن سیرین
حجامت خون گرفتن از انسان است و اسم فاعل آن حجام. در قدیم این عمل بسیار متداول بود و هر بهار بیشتر بچه ها خون می گرفتند و ایشان را حجامت می کردند با این تصور که خون کثیف از بین برود و به جای آن بدن خون تازه بسازد. امروز این کار را نمی کنند مگر در بیمارستان ها و به تجویز پزشکان متخصص. معبران درباره حجامت زیاد نوشته اند ولی چون رسم نیست و به ندرت احتمال دیدن آن در خواب هست مختصر اشاره ای می شود. ابن سیرین نوشته اگر کسی ببیند حجامت می شود آن که حجامت می کند اگر دوست باشد امانتی به حجامت شونده می سپارد و اگر بیگانه و دشمن باشد بر دشمن چیره می گردد. اما به نظر من حجامت سوء استفاده و تعدی است. چنانچه در خواب ببینید که شما کسی را حجامت می کنید شما به حدود آن شخص تجاوز و به حق او تعدی می کنید. چنانچه ببینید کسی شما را حجامت می کند اگر حجام نا آشنا باشد آشنایی به مال شما تجاوز می کند یا پول شما را می خورد و یا به شغل و مقامتان چشم می دوزد و اگر آشنا و دوست باشد از دشمن ناشناسی ضربه می خورید یا متضرر می شوید و یا به سبب او معزول می گردید چنانچه شاهد حجامت باشید اختلافی اتفاق می افتد منجر به تجاوز و سوء استفاده که شما هم در آن دخیل هستید.
: دیدن حجامت به خواب، دلیل بر هفت وجه است. اور امانت گذاردن. دوم: شرط خواندن. سوم: ولایت یافتن. چهارم: شادمان شدن. پنجم: با پیران صحبت داشتن. ششم: سنت پیغمبر نگاه داشتن. هفتم: اگر عالم است از علم معزول شدن، خاصه چون بیند که حجام جوان است. اگر حجام پیر است، لیل که از علت رسته شود.
اگر بیند که پیری را حجامت کرد، کارش نیکو شود. اگر بیند پادشاهی را حجامت کرد، دلیل که مقرب پادشاه شود. اگر بیند جوانی را حجامت کرد، دلیل که دشمن بر او ظفر یابد. اگر بیند شیشه... او بشکست دلیل که زنش بمیرد یا طلاقش دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب