جدول جو
جدول جو

معنی حجام - جستجوی لغت در جدول جو

حجام
کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است و با زدن استره و مکیدن با شاخ از بدن دیگری خون می گیرد، حجامت کننده، خون گیر، تانکو، تونکو، گرای
فرهنگ فارسی عمید
حجام
(تَ شَبْ بُ)
چیزی بر دهان اشتر بستن تا نگزد
لغت نامه دهخدا
حجام
(حَجْ جا)
لقب یاسین مغربی است. (فهرست رجال حبیب السیر). خوندمیر گوید: ودر ربیع الاول همین سال (687 هجری قمری) شیخ یاسین المغربی وفات یافت و شیخ یاسین در سلک اکابر مشایخ انتظام داشت و بواسطۀ آنکه احوال خود را در پردۀ خفا مستور میگردانید به امر حجامت اشتغال میورزید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 258). رجوع به یاسین مغربی شود
دینار. مولای جریر است. زید بن ارقم را حجامت کرد. یونس بن عبیدالله از وی روایت دارد. (سمعانی)
ابواسامه زید. از عکرمه روایت کند. (سمعانی)
ابوظبیه. پیغمبر را حجامت کرد. (سمعانی)
یکی از سران نهضت زنگیان در قرن سوم در بصره و از یاران صاحب الزنج در قیام سالهای (255، 270 هجری قمری) میباشد. رجوع به تاریخ ابن اثیر ج 7 صص 82-83 شود
دینار. انس بن مالک را حجامت کرد. نضر بن شمیل از وی روایت دارد. ابوحاتم گوید: بگمان من او ابوطالب حجام است که قتاده از وی روایت دارد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
حجام
(حَجْ جا)
خون کشنده به استره زدن. کشندۀ خون از شاخ. (منتهی الارب). الذی یحجم و یحسن صنعه الحجم. (سمعانی). کشندۀ خون با شاخ یا شیشه از تن. حاجم. حجامت گر. خون گیر. خون ستان. حجامت کننده. حجامت چی. خون کشنده. مصاص.
- امثال:
افرغ من حجام ساباط، سخت عاطل و بیکار مانده. لانه حجم کسری مره فی سفره فاغناه فلم یعد للحجامه. او لأنه کان یحجم من مرّعلیه من الجیش بدانق نسئه الی وقت قفولهم و مع ذلک یمرّ علیه الاسبوع و الاسبوعان و لایقربه احدٌ فحینئذ کان یخرج امه فیحجمها لئلا یفرغ بالبطاله، فمازال دأبه حتی ماتت فجاءه فصار مثلاً. (منتهی الارب) ، توسعاً رگ زن و فصاد و گرای. (مهذب الاسماء). دلاک. سرتراش. سلمانی. حلاّق. مزّین. تونکو. تانگو. تنگو. قائم: تلیکو. موی ستر. (مهذب الاسماء) : این کلک پسر حجامی بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413). آن مدت که عمر یافت زیانش نداشت که پسر حجامی بود. (تاریخ بیهقی ص 415). قال علی بن عاصم دخلت علی ابی حنیفه و عنده حجام یأخذ من شعره. (ابن خلکان).
زی عام چو تو مال و ملک داری
خواهی علوی باش و خواه حجام.
ناصرخسرو.
روزی نوشین روان بباغ سرای اندر حجام را بخواند تا موی بردارد. (نوروزنامه).
شه سکندر دهد همه کامم
که من او را گزیده حجامم.
سنائی.
زن حجام از بیم جواب نداد. (کلیله و دمنه). زن حجام بینی بریده بر دست گرفته بخانه رفت. (کلیله و دمنه). حجام متحیر گشت. (کلیله و دمنه). زن حجام بگشادن او... رضا داد. (کلیله و دمنه). چندانکه خلق بیارامید زن حجام بیامد. (کلیله و دمنه). در این میان حجام از خواب درآمد. (کلیله و دمنه). سفیر میان ایشان زن حجامی بود. (کلیله و دمنه).
چون قدم از منزل اول برید
گونۀ حجام دگر گونه دید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
حجام
(حِ)
دهان بند اشتر. دهن بند اشتر. (مهذب الاسماء). آنچه بدان دهان شتر مست بندند تا نگزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حجام
خونگیر
تصویری از حجام
تصویر حجام
فرهنگ لغت هوشیار
حجام
((حَ جّ))
حجامت کننده، کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است
تصویری از حجام
تصویر حجام
فرهنگ فارسی معین
حجام
حجامت چی، خون گیر، رگ زن، فصاد، حجامت گر، سرتراش، سلمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسام
تصویر حسام
(پسرانه)
شمشیر تیز و برنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احجام
تصویر احجام
حجم ها، جسمهای فضایی، اندازه ها، جمع واژۀ حجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احجام
تصویر احجام
بازایستادن از کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجامت
تصویر حجامت
خون گرفتن از بدن، از روش های درمانی در طب سنتی که با شکافتن پوست و خارج کردن خون انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
بسیار پس پاشونده. (منتهی الارب). کسی که بازمی ایستد و بسیار سپسایگی میرود، مرد بسیار بددل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَبْ بُ)
رجوع به حجامت شود
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا)
عمل حجام:
چون قدم از گنج تهی ساز کرد
کلبۀ حجامی خود باز کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ کَ / کِ)
بازایستادن از بیم و خوف. واایستادن. (تاج المصادر). پسپا شدن از بیم. (منتهی الارب). واپس شدن از کاری. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرام
تصویر حرام
منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ستبر، کلفت، ضخیم، گنده، هنگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجال
تصویر حجال
جمع حجله بریق، درخشندگی بریق، درخشندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحام
تصویر جحام
زفت ژکور
فرهنگ لغت هوشیار
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجم اجمه، بیشه ها نیزارها، جمع اجم و اجم و جج. اجمه بیشه ها نیزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجم
تصویر حاجم
حجامت کننده، خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
خون تن از شیشه و شاخ بر کشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند، خون کشیدن با شاخ یا شیشه از تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجام
تصویر احجام
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
باد کش کردن در پتگان های شیشه ای پنبه دمل می آلوده و می افروخته و دهانه پنگان را بر پشت آدمی نهاده و بر آماس پدید آمده پس از برداشتن پنگان تیغ می زدند انجیدن باد کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در میان نام سرزمینی میانه ی} نجد {که زمینی بلند و} تهامه {که زمینی نشیب یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
((حِ مَ))
بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریق مکیدن به وسیله شاخ و تیغ زدن بر محل مکیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمام
تصویر حمام
گرمابه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرام
تصویر حرام
نابایسته، ناروا، ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
گنجا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجاب
تصویر حجاب
پوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آجام
تصویر آجام
بیشه ها، نیزارها
فرهنگ واژه فارسی سره
خون گیری، رگ زنی، فصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حجام پیر بخت بیننده خواب بود و حجام جوان دشمن او بود. اگر بیند حجامی کرد شیشه بنهاد و خون برگرفت. اگر خداوند خواب عالم است، دلیل که مستوفی شود یا دبیر پادشاه شود. اگر خداوند خواب عالم نبود، دلیل که در وام ها غره نام ها نویسند و آخر زشتی کنند. جابر مغربی
اگربیند حجامی بیگانه در جایگاهی بیگانه او را حجامت کرد، دلیل که کتابی نویسد و ولایتی در گردن خود کند. اگر بیند کسی او را حجامت کرد دوست او بود، دلیل که امانتی به وی سپارد. اگر دشمن است از شر او ایمن شود و از غم فرج یابد و اگر آن کس جوانی بود همین تاویل را دارد، اگر پیر است عز و بزرگی یابد. محمد بن سیرین
حجامت خون گرفتن از انسان است و اسم فاعل آن حجام. در قدیم این عمل بسیار متداول بود و هر بهار بیشتر بچه ها خون می گرفتند و ایشان را حجامت می کردند با این تصور که خون کثیف از بین برود و به جای آن بدن خون تازه بسازد. امروز این کار را نمی کنند مگر در بیمارستان ها و به تجویز پزشکان متخصص. معبران درباره حجامت زیاد نوشته اند ولی چون رسم نیست و به ندرت احتمال دیدن آن در خواب هست مختصر اشاره ای می شود. ابن سیرین نوشته اگر کسی ببیند حجامت می شود آن که حجامت می کند اگر دوست باشد امانتی به حجامت شونده می سپارد و اگر بیگانه و دشمن باشد بر دشمن چیره می گردد. اما به نظر من حجامت سوء استفاده و تعدی است. چنانچه در خواب ببینید که شما کسی را حجامت می کنید شما به حدود آن شخص تجاوز و به حق او تعدی می کنید. چنانچه ببینید کسی شما را حجامت می کند اگر حجام نا آشنا باشد آشنایی به مال شما تجاوز می کند یا پول شما را می خورد و یا به شغل و مقامتان چشم می دوزد و اگر آشنا و دوست باشد از دشمن ناشناسی ضربه می خورید یا متضرر می شوید و یا به سبب او معزول می گردید چنانچه شاهد حجامت باشید اختلافی اتفاق می افتد منجر به تجاوز و سوء استفاده که شما هم در آن دخیل هستید.
: دیدن حجامت به خواب، دلیل بر هفت وجه است. اور امانت گذاردن. دوم: شرط خواندن. سوم: ولایت یافتن. چهارم: شادمان شدن. پنجم: با پیران صحبت داشتن. ششم: سنت پیغمبر نگاه داشتن. هفتم: اگر عالم است از علم معزول شدن، خاصه چون بیند که حجام جوان است. اگر حجام پیر است، لیل که از علت رسته شود.
اگر بیند که پیری را حجامت کرد، کارش نیکو شود. اگر بیند پادشاهی را حجامت کرد، دلیل که مقرب پادشاه شود. اگر بیند جوانی را حجامت کرد، دلیل که دشمن بر او ظفر یابد. اگر بیند شیشه... او بشکست دلیل که زنش بمیرد یا طلاقش دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب