جدول جو
جدول جو

معنی حجار - جستجوی لغت در جدول جو

حجار
سنگ تراش، آنکه سنگ برای ساختمان می تراشد، آنکه چیزهایی مانند مجسمه و ظرف های سنگی یا چیز هایی دیگر از سنگ می تراشد
تصویری از حجار
تصویر حجار
فرهنگ فارسی عمید
حجار
حجرها، سنگها، جمع واژۀ حجر
تصویری از حجار
تصویر حجار
فرهنگ فارسی عمید
حجار(حَجْ جا)
ابن ابجربن جابر عجلی. ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است). ابن درید در ’اخبار المنشوره’ حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی بود گفت: می بینم هرکس به این دین درمی آید بزرگ شود، میخواهم من نیز داخل شوم. پدر گفت: صبر کن تا با هم به نزد عمر شویم تا ما را مفتخر سازد، و مبادا که بکمتر از عالی ترین مقامات اکتفا کنی. پس بر عمر وارد شدند و ابجر گفت: اشهد ان لااله الالله و ان حجاراً یشهد ان محمداً رسول الله. عمر گفت خود چرا شهادت نمی دهی ؟ گفت: مرا واگذار که مهمان امروزو فردایم. مرزبانی در ’معجم الشعراء’ گوید: ابجر بنصرانیت اندکی پیش از قتل علی (ع) بمرد. طبرانی آورده است که جنازه ابجر را از نزدیک عبدالرحمان بن ملجم گذرانیدند. در تشییع او پسرش حجار با دسته ای از مسلمانان بودند و عده ای مسیحی نیز در تشییع حضور داشتند وداستان را نیز نقل کرده است. (الاصابه قسم 3 ج 2 ص 59). جوالیقی گوید: حضین بن منذر در حق حجار گفته است:
بحجاربن ابجرکل یوم
اذا یضحی سلافه خندریس.
(المعرب ص 125).
رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، و در حبیب السیر جزء 2 از ج 2 ص 51 چ اول تهران او را ابن الحرد نوشته و حبرد و جبرد نیز خوانده شود و در ص 210 ابن الحر آورده است و در چ خیام ج 2 ص 140 حجاز ابن المر دیده میشود
لغت نامه دهخدا
حجار(حَجْ جا)
سنگ تراش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حجار(حُ)
دیوار حجره. حائط الحجره. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
حجار(حِ)
جمع واژۀ حجر. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حجر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حجار
ابن دثار السدوسی قاضی کوفه، متوفی بسال 116 هجری قمری رجوع به حبیب السیر جزء 2 ج 2 ص 67 چ اول تهران شود و در چ خیام ج 2 ص 183 محارب بن دثار یاد شده است
لغت نامه دهخدا
حجار
سنگ تراش
تصویری از حجار
تصویر حجار
فرهنگ لغت هوشیار
حجار((حِ))
جمع حجر، سنگ ها
تصویری از حجار
تصویر حجار
فرهنگ فارسی معین
حجار((حَ جّ))
سنگتراش
تصویری از حجار
تصویر حجار
فرهنگ فارسی معین
حجار
سنگتراش، سنگ بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احجار
تصویر احجار
حجر
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
حجر، سنگ، طلا و نقره
فرهنگ فارسی عمید
(حَجْ جا)
سنگ تراشی
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
جمع واژۀ حجر. (معجم البلدان) (ترجمان القرآن). و آن برخلاف قیاس است. و در دستور اللغه ادیب نطنزی آمده است که حجاره جمع حجره است. حجاره. سنگها:
شراب او سراب وجامش اودیه
و نقل او حجاره و حصای او.
منوچهری.
، سنگ کبریت، قبۀ آب (دهار)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
محمد بن ابراهیم بن حیون. یکی از علماء منسوب به وادی الحجاره در اندلس. (معجم البلدان و سمعانی ورق 156)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
منسوب بوادی الحجارۀ اندلس
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام بطنهاست از بنی تمیم
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کتاب الاحجار، کتابی است منسوب به ارسطوطالیس و ابوریحان آن را منحول داند. (الجماهر ص 41)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حجر. سنگها: در میان منابت اشجار و مساقط احجار پی او بگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از نامهای اسپ در عرب و از جمله نام اسب همام بن مرۀ شیبانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آجار
تصویر آجار
جمع اجر بمعنی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجر
تصویر حاجر
بازدارنده، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پجار
تصویر پجار
پج پژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
جمع حجر سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجاری
تصویر حجاری
سنگتراشی سنگ کاری عمل و شغل حجار سنگتراشی، دکان حجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبار
تصویر حبار
زکابفروش، ماهی زکاب (مرکب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجاره
تصویر حجاره
((حِ رِ))
جحجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصار
تصویر حصار
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجاب
تصویر حجاب
پوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانان، سوداگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجار
تصویر نجار
چوبکار، درودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
سنگ بری، سنگ تراشی، پیکرتراشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد