- حجاج
- کسی که بسیار حج کند
معنی حجاج - جستجوی لغت در جدول جو
- حجاج
- حاج ها، به حجّ رفتگان، جمع واژۀ حاج
- حجاج ((حَ جّ))
- بسیار حج کننده
- حجاج ((جُ جّ))
- جمع حاج، کسانی که حج گزارند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به حج فرستادن
فروش ویژه
پوشش
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
فرو ریزنده، ریزان
خونگیر
جمع حجله بریق، درخشندگی بریق، درخشندگی
در میان نام سرزمینی میانه ی} نجد {که زمینی بلند و} تهامه {که زمینی نشیب یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی
سنگ تراش
در پرده کردن، روگیری، عفاف، حیا، شرم کردن جمع حاجب، پرده داران، چوبداران، حاجبان جمع حاجب، پرده داران، چوبداران، حاجبان
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
بمعنی جامه هائی که روی طناب اندازند تا خشک شود و در فارسی بمعنی فروش چیزی بمزایده میگویند، فروش ملک یا کالا در حضور عده ای که هر کس بیشتر بخرد باو بدهند
الباد پنبه زن فرخمنده کسی که بوسیله دستگاهی مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا سازد پنبه زن نداف. پنبه زن، آنکه پنبه را از دانه جدا میکند، نداف
زن حج گزارنده
خمیده پشت شکم گنده
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
شیر آبکی
سرهم راشکستن گرد نیو دلیر، گرزه مار، ازچهره های سپهری
روان شونده، فروریزنده
با بانگ و فریاد، پرآواز
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
حجرها، سنگها، جمع واژۀ حجر
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
حاجب ها، پرده داران، جمع واژۀ حاجب
سنگ تراش، آنکه سنگ برای ساختمان می تراشد، آنکه چیزهایی مانند مجسمه و ظرف های سنگی یا چیز هایی دیگر از سنگ می تراشد
فروختن چیزی به قیمت پایین تر از قیمت اصلی آن، فروش چیزی به مزایده، فروش ملک یا کالا در حضور عدهای که هر کس بیشتر بخرد به او بدهند
حجله ها، اتاق های مزین و آراسته عروس و داماد در شب اول عروسی، جمع واژۀ حجله
گوشه ای در دستگاه شور، از الحان قدیم ایرانی، حجازی، حجیز
کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، الباد، پنبه وز، ندّاف، پنبه بز
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
انگم خوراکی، فریاد و شورش، ستیزه صمغ مترشح از درختان