- حجا
- کرانه، زی، پناهگاه زیرکی، پرده، اندازه
معنی حجا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوشش
خونگیر
جمع حجله بریق، درخشندگی بریق، درخشندگی
در میان نام سرزمینی میانه ی} نجد {که زمینی بلند و} تهامه {که زمینی نشیب یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی
سنگ تراش
کسی که بسیار حج کند
در پرده کردن، روگیری، عفاف، حیا، شرم کردن جمع حاجب، پرده داران، چوبداران، حاجبان جمع حاجب، پرده داران، چوبداران، حاجبان
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
حجرها، سنگها، جمع واژۀ حجر
حاج ها، به حجّ رفتگان، جمع واژۀ حاج
حاجب ها، پرده داران، جمع واژۀ حاجب
سنگ تراش، آنکه سنگ برای ساختمان می تراشد، آنکه چیزهایی مانند مجسمه و ظرف های سنگی یا چیز هایی دیگر از سنگ می تراشد
حجله ها، اتاق های مزین و آراسته عروس و داماد در شب اول عروسی، جمع واژۀ حجله
گوشه ای در دستگاه شور، از الحان قدیم ایرانی، حجازی، حجیز
((حِ))
فرهنگ فارسی معین
پرده، ستبر، نقابی که زنان چهره خود بدان پوشانند، روبند، برقع، چادری که زنان سرتاپای خود را بدان پوشانند
کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است و با زدن استره و مکیدن با شاخ از بدن دیگری خون می گیرد، حجامت کننده، خون گیر، تانکو، تونکو، گرای
چادر، روپوش، روبند، در تصوف آنچه حائل و مانع میان طالب و مطلوب باشد و مانع تجلی حقایق شود، پرده، کنایه از آنچه مانع بین دو چیز دیگر باشد
حجاب الغره: کنایه از حیرت و سرگردانی
حجاب غرت: کنایه از حیرت و سرگردانی، حجاب الغره
حجاب ظلمانی: کنایه از شب، در تصوف صفات ذمیمه
حجاب نورانی: در تصوف کنایه از صفات حمیده
حجاب حاجز: دیافراگم، در علم زیست شناسی پردهای میان آلات صدری و اعضای درونی شکم، پردهای که قفسۀ سینه را از شکم جدا می کند
حجاب الغره: کنایه از حیرت و سرگردانی
حجاب غرت: کنایه از حیرت و سرگردانی، حجاب الغره
حجاب ظلمانی: کنایه از شب، در تصوف صفات ذمیمه
حجاب نورانی: در تصوف کنایه از صفات حمیده
حجاب حاجز: دیافراگم، در علم زیست شناسی پردهای میان آلات صدری و اعضای درونی شکم، پردهای که قفسۀ سینه را از شکم جدا می کند
باد کش کردن در پتگان های شیشه ای پنبه دمل می آلوده و می افروخته و دهانه پنگان را بر پشت آدمی نهاده و بر آماس پدید آمده پس از برداشتن پنگان تیغ می زدند انجیدن باد کشیدن
گرا تانگو تونگو خونگیر حجامت کننده
خون تن از شیشه و شاخ بر کشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند، خون کشیدن با شاخ یا شیشه از تن
منسوب به حجاز. ساخته حجاز متعلق به حجاز، از مردم حجاز اهل حجاز، دوازدهمین دوز از ادوار ملایم موسیقی قدیم
سنگتراشی سنگ کاری عمل و شغل حجار سنگتراشی، دکان حجار
جمع حجر سنگها
پرده داری باروانی
جای پوشیده خلوت
در پرده
شغل پرده داری