جدول جو
جدول جو

معنی حثرم - جستجوی لغت در جدول جو

حثرم
(حِ رِ)
اربنه. یا طرف اربنه، دایره زیر بینی میان لب زبرین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرم
تصویر حرم
حرمت، احترام، عزّت، حرام بودن، احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی، انجام دادن امور حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرم
تصویر حرم
گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس، قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند، اندرونی، حرمسرا، کنایه از همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی می کنند، کنایه از کعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثرم
تصویر ثرم
در علم عروض اجتماع خرم و قبض، یعنی «فا» و «نون» فعولن را ساقط کنند که عول باقی بماند و فاع به جایش بگذارند و آن را اثرم گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثرم
تصویر اثرم
ویژگی کسی که دندان جلو دهن او افتاده یا شکسته باشد، در علوم ادبی ثرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصرم
تصویر حصرم
غوره، دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(حِ رِ)
حسرم. رجوع به حسرم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
بیماریی که اثرم گرداند کسی را و اثرم آن که دندانش از بن برافتاده یا دندان پیشین و رباعی وی افتاده باشد. (آنندراج). اثرم گرداننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثرم و اثرام شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
آنچه فزون آید از طعام
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
فابجانی اصفهانی. صاحب کتاب اصبهان گوید: او یکی از علمای لغت است و از کسانی است که بلدان عراق را بپیمود و لغت و شعر گرد کرد وبتوسط علمای آن بلاد لغات و اشعار را تصحیح کرد. رجوع به معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 364 شود
احمد بن محمد بن هانی مکنی به ابوبکر از مردم اسکاف بنی جنید، از اصحاب احمد بن حنبل. و از اوست: کتاب السنن فی الفقه علی مذاهب احمد و شواهده من الحدیث. کتاب التاریخ. کتاب العلل. کتاب الناسخ و المنسوخ در حدیث. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آنکه دندانش از بن برافتاده است، از غلبۀ خشم برآماسیده شدن
لغت نامه دهخدا
(اَرَ)
نسبتی است. رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ رِ)
حشرم. میدانی در السامی فی الاسامی گوید: الیعسوب، منج نر. الحشرم و النخروب، غینه منج. الکواره و الخیله، خانه منج. الراقود مثله - انتهی. خانه زنبور
لغت نامه دهخدا
(رِ)
حصنی استوار و کوره ای بزرگ مقابل انطاکیه و بقول ابن سعد از این حصن تا انطاکیه یک منزل راه است، و در زمان یاقوت از اعمال حلب بشمار میرفته و آن را چشمه ها و درختان بسیار بود و نهر کوچکی در آنجا جریان داشت و بعلت پرآبی از نواحی وبائی بشمار می آمد. یاقوت گوید از جهه استواری و پناهگاه بودن موضع و حرمان دشمن از آن بدین نام نامیده شده است. صاحب منجم العمران گوید: حارم قضائی است در لواء حلب و مرکز آن شهر حارم است و هزار تن سکنه دارد و مدیریۀ باریشا از نواحی این قضاست. محصولات وی میوه و حبوب وتوتون و پنبه و غیره است. حارم در سنۀ 546 هجری قمری در تصرف (پرنس) صاحب انطاکیه بود و نورالدین محمد بن زنگی آن را محاصره کرد و دژ آن را ویران ساخت و بباد غارت داد و دنبال فرنگیان را، که از این دژ بدژ دیگری پناه برده بودند، بگرفت و آنان را مغلوب کرد و شاهزاده صاحب انطاکیه را بکشت و جماعتی از فرنگیان را به اسیری بگرفت. سپس در سنۀ 559 هجری قمری نیز نورالدین آن را محاصره کرد و پسر شاهزادۀ مذکور را شکست داد و قریب ده هزار تن از فرنگیان را بکشت بزرگان و سرداران آنها را اسیر کرد و حارم را به برادر رضاعی خود مجدالدین ابی بکر بن الدایه به اقطاع بداد و پس از او الملک الصالح بن نورالدین آن را بازگرفت و آن را به سعدالدین، که از مدبران دولت او بود، به اقطاع بداد و سپس سعدالدین را بکشت و یکی از ممالیک پدررا، بنام سرخک بجای او گماشت و در سنۀ 579 هجری قمریصلاح الدین ایوبی، بعد از فتح حلب قصد حارم کرد و تسلیم آن را از سرخک بخواست، سرخک ابا کرد، مردم او را بگرفتند و بصلاح الدین سپردند و قلعه را بدو تسلیم کردند. صلاح الدین یکی از خواص خود را بدانجا بگماشت و پس از مرگ حارم با دیگر نواحی حلب، بدست فرزند او، الملک الظاهر، افتاد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی ازحرمان یا حریم. (معجم البلدان) ، ما هوبحارم عقل، او خردمند و باعقل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
نام کوهی است بر دشت بنی اسد و نام آن در هجاء اخطل مر جریر را یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ رِ)
آنکه حثربۀ وی سطبر باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حثمه. حثمه
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
گیاهی است که در زمین نرم روید. یا گیاهی است که جز در زمین هموار سخت و بی سنگ نروید، آب سطبر، چربش باقی مانده در بن دیگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَرَ)
یکی حثر. غورۀ انگور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
حثلب. عکر. خره. دردی روغن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
گاو. (منتهی الارب) (آنندراج). یکی از حیرمه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ رِ مَ / حَ رَ مَ)
حثربه. (منتهی الارب). گو لب زورین. (مهذب الاسماء). مغاکچۀ لب برین، سطبری لب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
به سریانی نعناع و آن نوعی از پودنه است. نعنع
لغت نامه دهخدا
تصویری از حثر
تصویر حثر
درشت و سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دندان پیشین و رباعیه وی افتاده است یا خاص است به افتادن دندان پیشین دندان پیشین شکسته دندان بیفتاده شکسته دندان (تاء نیث آن ثریاء)، اجتماع قبض و خرم یا فعول خرم شود و عول بماند چون فعل از فعولن بواسطه قبض و ثلم خیزد آنرا اثرم خوانند (اثلم)
فرهنگ لغت هوشیار
ناروا شدن، حرمت احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
غوره ساییده، خرمای خام خرمای نارس، انگور نارس غوره کنشتو غوره انگور انگور نارس
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن دندان، افتادن دندان -1 شکستن دندان کسی را بوسیله زدن، افتادن دندان، اجتماع قبض وثلم است درفعولن (عول) (بضم لام)، بماند (فعل) (بسکون عین و ضم لام) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرم
تصویر حسرم
خورشید ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حثرما
تصویر حثرما
پودنه از گیاهان پودنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثرم
تصویر اثرم
((اَ رَ))
کسی که دندان پیشین وی افتاده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصرم
تصویر حصرم
((حِ رِ))
غوره انگور، میوه نارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثرم
تصویر ثرم
((ثَ))
شکستن دندان کسی به وسیله زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرم
تصویر حرم
((حَ رَ))
گرداگرد خانه، اندرون خانه، گرداگرد کعبه و اماکن مقدس، جای اهل و عیال مرد
فرهنگ فارسی معین