درشت و سطبر گردیدن. غلیظ و سطبر شدن چیزی، دانه بستن انگور و شیره. (دبس) (منتهی الارب). جوشیدن دوشاب، حثر العسل، دانه بست انگبین تا فاسد گردد، ثره دمیدن بر پوست، آبله دمیدن در پوست. آبلۀ سرخ برآمدن در چشم. دانۀ سرخ برجستن در چشم یاآماسیدن پلک از رمد. تورک سرخ افتادن در چشم، یعنی دانۀ سرخ در آن پدید آمدن یا آماسیدن پلک از رمد، فراخ و وسیع گشتن چیزی. (منتهی الارب)
درشت و سطبر گردیدن. غلیظ و سطبر شدن چیزی، دانه بستن انگور و شیره. (دبس) (منتهی الارب). جوشیدن دوشاب، حثر العسل، دانه بست انگبین تا فاسد گردد، ثُره دمیدن بر پوست، آبله دمیدن در پوست. آبلۀ سرخ برآمدن در چشم. دانۀ سرخ برجستن در چشم یاآماسیدن پلک از رمد. تورک سرخ افتادن در چشم، یعنی دانۀ سرخ در آن پدید آمدن یا آماسیدن پلک از رمد، فراخ و وسیع گشتن چیزی. (منتهی الارب)
غورۀ انگور و خرمادانه های نو برآمدۀ انگور در خوشه، بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد، دردی. (منتهی الارب). عکر. خره. لرد. لرت
غورۀ انگور و خرمادانه های نو برآمدۀ انگور در خوشه، بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد، دردی. (منتهی الارب). عکر. خره. لرد. لِرت