عتی. تا. (ترجمان القرآن). الی. از حروف جرّ است. ابن هشام گوید: حتی به یکی از سه معنی آید: انتهاء غایت و این بیشتر از دیگر معانی استعمال شود، تعلیل، استثناء به معنی الا واین از دیگران کمتر بکار رود و کمتر کسی آن را یاد کرده است. و موارد استعمال حتی را سه مورد برشمرده است: حرف جرّ، عاطفه، حرف ابتداء. در مورد اول: حتی با حرف ’الی’ سه فرق دارد: مجرور آن باید اسم ظاهر باشد نه ضمیر و اگر مسبوق به ذکر باشد باید آخر آن باشد: اکلت السمکه حتی رأسها که ’راس’ اسم ظاهر است و آخرین عضو مأکول سمکه باشد. فرق دوم، آنکه اگر بی قرینه بکار رود مابعد آن داخل در ماقبل آن باشد، چنانکه در مثال فوق رأس جزو قسمت ماکول سمکه بوده است. فرق سوم، آنکه هر یک از حتی و الی موارد استعمال مخصوص نیز دارد، چنانکه فعل کتب و سار با ’الی’ متعدی شود و با ’حتی’ نشاید، و حتی در افعالی بکار رود که شیئاً فشیئاً پدیدار شود و ’الی’ چنین نباشد، و ’حتی’ برسر فعل مضارع درآید و آن را به أن مقدر نصب دهد: سرت حتی ادخلها. فعل مضارع بعد از حتی فقط در سه مورد مرفوع باقی می ماند: اول جائی که مضارع معنی استقبال ندهد بلکه به معنی حال باشد و در موردی که فعل مستقبل در زمان گذشته استعمال شده، اگر فعل نسبت به زمان گوینده مستقبل باشد نصب واجب است چون: لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی. (قرآن 20 / 91). و اگرنسبت به ماقبل زمان متکلم باشد جائز است مرفوع یا منصوب خوانده شود، چون: و زلزلوا حتی یقول الرسول... (قرآن 2 / 214). که قول ایشان نظر به ’زلزال’ مستقبل بوده ولیکن نسبت به کسی که این مطلب را برای ما حکایت کرده مستقبل نبوده است. دومین جائی که فعل مضارع بعد از حتی مرفوع باقی ماند آنجاست که فعل بعد از حتی مسبب از ماقبل حتی باشد. سوم آنجا که حتی فضله و زائد باشد. دومین مورد استعمال حتی، عاطفه بودن آن است و در این مورد با واو عاطفه سه فرق دارد: اول آنکه معطوف حتی باید اسم ظاهر و جزء ماقبل حتی و پایان آن باشد. فرق دوم اینکه حتی فقط کلمات را به یکدیگر عطف کند نه جمله ها را. فرق سوم آنکه هنگام عطف به مجرور با کلمه حتی باید حرف جرّ تکرار شود و نحویان کوفه عاطفه بودن حتی را انکار کرده اند. مورد سوم استعمال حتی آن است که برای ابتداء به کار رود و در این صورت فقط بر سر جمله درآید چون قول جریر: فما زالت القتلی تمج دمائها بدجله حتی ماء دجله اشکل. رجوع به مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب باب اول حرف حاء شود. - حتی الامکان، تا بتوان. تا آنجا که تواند شد. تا جائی که دست دهد. تا آنجا که میسر باشد. تا جائی که ممکن است. - حتی الباب، تا پیش در. تا آستان در. الی الباب، پذیرائی میزبان از میهمان تا آستانۀ در سزد. - حتی القوه، تا بتوان. - حتی المخدرّات فی الحجال، تا پردگیان حجله. - حتی المقدور، تا آنجا که بشود. مهما امکن. تا آنجا که تواند شد. تا حدّ توانائی. ما امکن. - حتی الوتد فی الجدار، تا میخ دیوار. - حتی یلج الجمل فی سم الخیاط. (قرآن 7 / 40) : گویند اراشتری ز سوزن بگذشت. گو بگذشت اینک اشتر اینک سوزن. فرخی. ، به اندازه ای که. تا حدّی که. تا آنجاکه. حتی بلغ الحلقوم، شکم را تا حلقوم پر کردن
عتی. تا. (ترجمان القرآن). الی. از حروف جرّ است. ابن هشام گوید: حتی به یکی از سه معنی آید: انتهاء غایت و این بیشتر از دیگر معانی استعمال شود، تعلیل، استثناء به معنی الا واین از دیگران کمتر بکار رود و کمتر کسی آن را یاد کرده است. و موارد استعمال حتی را سه مورد برشمرده است: حرف جرّ، عاطفه، حرف ابتداء. در مورد اول: حتی با حرف ’الی’ سه فرق دارد: مجرور آن باید اسم ظاهر باشد نه ضمیر و اگر مسبوق به ذکر باشد باید آخر آن باشد: اکلت السمکه حتی رأسها که ’راس’ اسم ظاهر است و آخرین عضو مأکول سمکه باشد. فرق دوم، آنکه اگر بی قرینه بکار رود مابعد آن داخل در ماقبل آن باشد، چنانکه در مثال فوق رأس جزو قسمت ماکول سمکه بوده است. فرق سوم، آنکه هر یک از حتی و الی موارد استعمال مخصوص نیز دارد، چنانکه فعل کتب و سار با ’الی’ متعدی شود و با ’حتی’ نشاید، و حتی در افعالی بکار رود که شیئاً فشیئاً پدیدار شود و ’الی’ چنین نباشد، و ’حتی’ برسر فعل مضارع درآید و آن را به أن مقدر نصب دهد: سرت حتی ادخلها. فعل مضارع بعد از حتی فقط در سه مورد مرفوع باقی می ماند: اول جائی که مضارع معنی استقبال ندهد بلکه به معنی حال باشد و در موردی که فعل مستقبل در زمان گذشته استعمال شده، اگر فعل نسبت به زمان گوینده مستقبل باشد نصب واجب است چون: لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی. (قرآن 20 / 91). و اگرنسبت به ماقبل زمان متکلم باشد جائز است مرفوع یا منصوب خوانده شود، چون: و زلزلوا حتی یقول الرسول... (قرآن 2 / 214). که قول ایشان نظر به ’زلزال’ مستقبل بوده ولیکن نسبت به کسی که این مطلب را برای ما حکایت کرده مستقبل نبوده است. دومین جائی که فعل مضارع بعد از حتی مرفوع باقی ماند آنجاست که فعل بعد از حتی مسبب از ماقبل حتی باشد. سوم آنجا که حتی فضله و زائد باشد. دومین مورد استعمال حتی، عاطفه بودن آن است و در این مورد با واو عاطفه سه فرق دارد: اول آنکه معطوف حتی باید اسم ظاهر و جزء ماقبل حتی و پایان آن باشد. فرق دوم اینکه حتی فقط کلمات را به یکدیگر عطف کند نه جمله ها را. فرق سوم آنکه هنگام عطف به مجرور با کلمه حتی باید حرف جرّ تکرار شود و نحویان کوفه عاطفه بودن حتی را انکار کرده اند. مورد سوم استعمال حتی آن است که برای ابتداء به کار رود و در این صورت فقط بر سر جمله درآید چون قول جریر: فما زالت القتلی تمج دمائها بدجله حتی ماء دجله اشکل. رجوع به مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب باب اول حرف حاء شود. - حتی الامکان، تا بتوان. تا آنجا که تواند شد. تا جائی که دست دهد. تا آنجا که میسر باشد. تا جائی که ممکن است. - حتی الباب، تا پیش در. تا آستان در. الی الباب، پذیرائی میزبان از میهمان تا آستانۀ در سزد. - حتی القوه، تا بتوان. - حتی المخدرّات فی الحجال، تا پردگیان حجله. - حتی المقدور، تا آنجا که بشود. مهما امکن. تا آنجا که تواند شد. تا حدّ توانائی. ما امکن. - حتی الوتد فی الجدار، تا میخ دیوار. - حتی یلج الجمل فی سم الخیاط. (قرآن 7 / 40) : گویند اراشتری ز سوزن بگذشت. گو بگذشت اینک اشتر اینک سوزن. فرخی. ، به اندازه ای که. تا حدّی که. تا آنجاکه. حتی بلغ الحلقوم، شکم را تا حلقوم پر کردن
مقل، پست مقل، مقل بلایه و خشک، متاع زنبیل، بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند، ثفل خرما و پوست آن، سرگین یا پشک جمعشده در جائی، پرهای مگس و جز آن در انگبین. (منتهی الارب)
مُقل، پست مقل، مقل بلایه و خشک، متاع زنبیل، بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند، ثفل خرما و پوست آن، سرگین یا پشک جمعشده در جائی، پرهای مگس و جز آن در انگبین. (منتهی الارب)
ناحیتی است همه گرمسیر و درختان خرما دارد و در او هیچ شهر نیست و مردمانش سلاح ورز باشند. (نزهه القلوب ص 116 و 117). ناحیتی همه گرمسیر و درختان خرما و هیچ شهر ندارد و نزدیکی ولایت ایراهستان است ومردمانش سلاح ور باشند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 139)
ناحیتی است همه گرمسیر و درختان خرما دارد و در او هیچ شهر نیست و مردمانش سلاح ورز باشند. (نزهه القلوب ص 116 و 117). ناحیتی همه گرمسیر و درختان خرما و هیچ شهر ندارد و نزدیکی ولایت ایراهستان است ومردمانش سلاح ور باشند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 139)
قومی باستانی که پیش از تمدن مردم فینیقی در آسیای صغیر مملکت عظیمی داشته اند. پورداود گوید: سابقاً از حتیتها فقط نامی شنیده بودند، زیرا درتواره چندین بار یاد گردیده اند پس از کاوشهائی که در سوریه و آسیای صغیر شد و چندین شهر بزرگ آنان کشف گردید دانسته شد که حتیت ها از اقوام هند و اروپائی بودند، نامهای خاص و زبان و دین آنان نژاد آنان را ثابت کرده است. قدمت آثار ایشان به سال 2100پیش از مسیح میرسد یعنی در همین زمان به آسیای صغیر دست یافته دولت مقتدری تشکیل دادند. (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 126). حتیتها و آشوریها هریک بنوبۀ خود در خاک سوریه فرمانروائی داشتند و آثاری که ازین عهد در سوریه بجای مانده به خط میخی مخصوص آنان آراسته است. (فرهنگ ایران باستان ج 1ص 134). زنده شدن تاریخ ملتهای هیتی و سوباری: از سال 1906 میلادی - 1912 میلادی دانشمند معروف آلمانی ونیکلر حفریاتی در ’بغازکوی’ در خاور آنکارا انجام داد. در اثر این حفریات خرابه های ’هاتی’ پایتخت قدیم هیتی ها پیدا شد. بایگانی پادشاهان هیتی شامل لوح های سالم و در حدود سیزده هزار قطعۀ میخی بدست آمد و آشکار گشت که فقط اندکی از آنها به خط بابلی است موضوع لوحه ها معاهدات میان کشورها و مکاتبات دیپلماسی زمامداران هیتی بود. سایر الواح به خط میخی و زبان هیتی میباشند و در کتیبه های آشور و بابل اغلب به ملت نیرومند هاتی که در هزارۀ دوم و اول پیش از میلاد مزاحم بابلیها و آشوریها بودند اشارت شده است. کتیبه های مصری نیز از امپراتوری مقتدر ’حتا’ که از قرن پانزدهم تا سیزدهم قبل از میلاد دشمن سرسخت مصریها بودند یاد شده. به این ملت که بخ مناسبت نام پایتخت ایشان ’هاتی’، هیتی خوانده میشوند، در سوریه و آسیای صغیر آثاری نسبت میدهند که از لحاظ ظاهر با آثار آشور و بابل و مصر متفاوت است، در آنها اشخاصی تصویر شده اند که از لحاظ مشخصات نژادی نوع خاصی بشمار می آیند دارای بینی خمیده وپیشانی بلند میباشند. این نمونه نژادی به ’ارمنوئید’ و گاهی به غلط ’سامی’ وبه ’هیتی’ معروف است. از این نمونه، اشخاصی در حجاریهای مصری رامسس دوم نیز دیده میشود این آثار دارای علائم هیروگلیفی مخصوص هستند که فعلاً آنها را ’خط هیتی هیروگلیفی’ میخوانند. برای خواندن خط هیتی میخی، دانشمندان اروپائی زحمات فراوان کشیده و افتخار آن درجنگ بین الملل اول به هروزنی چک اسلواکی رسید، و دانشمندان دیگر مانند زومر و فردریش و گوتز و هلولف و فورر و اشتورتوانت نیز درین راه خدماتی انجام داده اند. نظریات هروزنی در آغاز با مخالفت شدید متخصصین زبانهای هندواروپائی روبرو گشت ولی پس از ده سال پذیرفته شد و امروز هیچ ابهامی در آن باقی نیست بموجب این نظریه زبان هیتی از زبانهای هندواروپائی و از دستۀ کنتوم است که از کهن ترین زمان از دیگر زبانهای این خانواده جدا شده و نقش مهمی را انجام داده است. در میان لوحهای ’بغازکوی’زبانی دیده می شود که با هیتی هندواروپائی کاملاً متفاوت بوده و با این حال به هاتی لی یعنی زبان شهر هاتی، یا هیتی معروف به ود. در مراسم مذهبی مخصوصاً این زبان بکار میرفت، و در همان زمان پاره ای از این ادعیه بزبان هیتی هندواروپائی ترجمه میشد. با این ترتیب باید گفت که سکنه مملکت هاتی قوم واحدی نبوده و با توجه به اهمیت زبان هاتی در مذهب، چنین حدس میزنند که این زبان کهن ترین زبانهای آسیای صغیر بوده، چنانکه میدانیم زبان سومری در بابل همین وضع را داشته است. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی ص 144 و 145). در اسناد میخی ’بغازکوی’ از هاتی ها، لویی ها، نزی ها، هوری ها، میتانی ها گفتگو شده و مدارک دیگری نیز به خط هیروگلیف در بایگانی مزبور موجود است که به ’هیتی هیروگلیف’ معروف است، نوشتن این علامتها با خط هیروگلیف مصری بکلی متفاوت است، و مانند آن در سوریه و آسیای صغیر بسیار بدست آمده، در این کتیبه ها اشخاصی نقاشی شده اند که از نوع ’آرمنوئید’ یا هیتی میباشند، و ازین روی عده یی این خط را نیز به قوم هیتی نسبت داده اند، در صورتی که خط هیتی هیروگلیفی مخصوص قوم دیگری بوده که با هیتها قرابت داشته اند. بهرحال زبان هیتی کتیبه های هیروگلیفی نیز از زبانهای هندواروپائی (غربی) و با هیتی میخی مخصوصاً با لویی بسیار نزدیک بوده است. هیتی های هیروگلیفی ظاهراً جانشین هیتی های میخی یا نزی ها، در دوره ای که از قرن دوازدهم تا اواخر هشتم قبل از میلاد به طول انجامیده، بوده اند. منتهی چون نزیها خیلی پیش از این تاریخ از خط ’هیتی هیروگلیفی’ در مهرها و کتیبه های خویش استفاده می کردندعده ای چنین تصور کردند که هیتی های هیروگلیفی در آغاز تاریخ ملل هیتی (نیمۀ دوم هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد) نقش مهمی را به عهده داشتند، و پس از سقوط هیتهای میخی جانشین ایشان شدند (حدود 1200 قبل از میلاد). قرن دوازدهم قبل از میلاد زمان رستاخیز هیتهای هیروگلیفی محسوب است ولی از این تاریخ به بعد این اقوام نیز به نام ’هیتی’ تنها خوانده شده اند. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی بهمنش ص 150 و 151). مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل حتّییان آرد: ذریۀ حت بن کنعان میباشند که در طرف جنوبی یهودیه در نزدیکی حبرون ساکن بودند. (سفر پیدایش 23:3 و 5). و زوجه عیسو نیز از بنی حت بود و دو نفر از بنی حت در میان نگاهبانان داود پادشاه مذکور است که موافق (سفر اعداد 13:19) در کوههای یهودا ودر نزدیکی بیت ایل ساکن بودند (داود1:26). حتیان مردمانی بودند که در آثار مصری ختا یا خیتا و در نقاشی و حجاری آشوریها حیتی خوانده شده اند. از منابعی که از مصریها و آشوریها و حتی از خود حتیها به دست آمده چنین معلوم میشود که حوزۀ اقتدار این قوم در زمان ترقی و تعالیش از جزایر یونان تا فرات بوده است. پایتخت شمالی و شرقی آنها کارکیش در ساحل رودخانه و در جنوب یا جنوب شرقی کاوش در ساحل اورانتس بوده است درظرف پانصد سال آنها بنای جنگ با مصریها گذارده و محاربات خونینی با توتمس سوّم و وستی اوّل و رامسس دوّم در قرن شانزدهم قبل از میلاد داشته اند. محصور شدن شهر کاوش بوسیلۀ سلطان اخیرالذکر معروف و در اشعار پانتر بجا مانده است. تقریباً در مدّت چهارصد سال از قرن یازدهم قبل از میلاد آشوریها با این قبیله جنگ داشته اند تا آنکه شهر کارکیش بدست سرگون سلطان آشوری فتح شد و سلطنت اجانب را برانداختند. حجاریهای باقی مانده ’کو’ بدون شبهه از آن حیتی هاست و خطوط هیروقلیفی بطوریکه هنوز کاملاً خوانده نشده اند آثار اینها را در آسیای صغیر نشان می دهد. (قاموس کتاب مقدس)
قومی باستانی که پیش از تمدن مردم فینیقی در آسیای صغیر مملکت عظیمی داشته اند. پورداود گوید: سابقاً از حتیتها فقط نامی شنیده بودند، زیرا درتواره چندین بار یاد گردیده اند پس از کاوشهائی که در سوریه و آسیای صغیر شد و چندین شهر بزرگ آنان کشف گردید دانسته شد که حتیت ها از اقوام هند و اروپائی بودند، نامهای خاص و زبان و دین آنان نژاد آنان را ثابت کرده است. قدمت آثار ایشان به سال 2100پیش از مسیح میرسد یعنی در همین زمان به آسیای صغیر دست یافته دولت مقتدری تشکیل دادند. (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 126). حتیتها و آشوریها هریک بنوبۀ خود در خاک سوریه فرمانروائی داشتند و آثاری که ازین عهد در سوریه بجای مانده به خط میخی مخصوص آنان آراسته است. (فرهنگ ایران باستان ج 1ص 134). زنده شدن تاریخ ملتهای هیتی و سوباری: از سال 1906 میلادی - 1912 میلادی دانشمند معروف آلمانی ونیکلر حفریاتی در ’بغازکوی’ در خاور آنکارا انجام داد. در اثر این حفریات خرابه های ’هاتی’ پایتخت قدیم هیتی ها پیدا شد. بایگانی پادشاهان هیتی شامل لوح های سالم و در حدود سیزده هزار قطعۀ میخی بدست آمد و آشکار گشت که فقط اندکی از آنها به خط بابلی است موضوع لوحه ها معاهدات میان کشورها و مکاتبات دیپلماسی زمامداران هیتی بود. سایر الواح به خط میخی و زبان هیتی میباشند و در کتیبه های آشور و بابل اغلب به ملت نیرومند هاتی که در هزارۀ دوم و اول پیش از میلاد مزاحم بابلیها و آشوریها بودند اشارت شده است. کتیبه های مصری نیز از امپراتوری مقتدر ’حتا’ که از قرن پانزدهم تا سیزدهم قبل از میلاد دشمن سرسخت مصریها بودند یاد شده. به این ملت که بخ مناسبت نام پایتخت ایشان ’هاتی’، هیتی خوانده میشوند، در سوریه و آسیای صغیر آثاری نسبت میدهند که از لحاظ ظاهر با آثار آشور و بابل و مصر متفاوت است، در آنها اشخاصی تصویر شده اند که از لحاظ مشخصات نژادی نوع خاصی بشمار می آیند دارای بینی خمیده وپیشانی بلند میباشند. این نمونه نژادی به ’ارمنوئید’ و گاهی به غلط ’سامی’ وبه ’هیتی’ معروف است. از این نمونه، اشخاصی در حجاریهای مصری رامسس دوم نیز دیده میشود این آثار دارای علائم هیروگلیفی مخصوص هستند که فعلاً آنها را ’خط هیتی هیروگلیفی’ میخوانند. برای خواندن خط هیتی میخی، دانشمندان اروپائی زحمات فراوان کشیده و افتخار آن درجنگ بین الملل اول به هروزنی چک اسلواکی رسید، و دانشمندان دیگر مانند زومر و فردریش و گوتز و هلولف و فورر و اشتورتوانت نیز درین راه خدماتی انجام داده اند. نظریات هروزنی در آغاز با مخالفت شدید متخصصین زبانهای هندواروپائی روبرو گشت ولی پس از ده سال پذیرفته شد و امروز هیچ ابهامی در آن باقی نیست بموجب این نظریه زبان هیتی از زبانهای هندواروپائی و از دستۀ کنتوم است که از کهن ترین زمان از دیگر زبانهای این خانواده جدا شده و نقش مهمی را انجام داده است. در میان لوحهای ’بغازکوی’زبانی دیده می شود که با هیتی هندواروپائی کاملاً متفاوت بوده و با این حال به هاتی لی یعنی زبان شهر هاتی، یا هیتی معروف به ود. در مراسم مذهبی مخصوصاً این زبان بکار میرفت، و در همان زمان پاره ای از این ادعیه بزبان هیتی هندواروپائی ترجمه میشد. با این ترتیب باید گفت که سکنه مملکت هاتی قوم واحدی نبوده و با توجه به اهمیت زبان هاتی در مذهب، چنین حدس میزنند که این زبان کهن ترین زبانهای آسیای صغیر بوده، چنانکه میدانیم زبان سومری در بابل همین وضع را داشته است. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی ص 144 و 145). در اسناد میخی ’بغازکوی’ از هاتی ها، لویی ها، نزی ها، هوری ها، میتانی ها گفتگو شده و مدارک دیگری نیز به خط هیروگلیف در بایگانی مزبور موجود است که به ’هیتی هیروگلیف’ معروف است، نوشتن این علامتها با خط هیروگلیف مصری بکلی متفاوت است، و مانند آن در سوریه و آسیای صغیر بسیار بدست آمده، در این کتیبه ها اشخاصی نقاشی شده اند که از نوع ’آرمنوئید’ یا هیتی میباشند، و ازین روی عده یی این خط را نیز به قوم هیتی نسبت داده اند، در صورتی که خط هیتی هیروگلیفی مخصوص قوم دیگری بوده که با هیتها قرابت داشته اند. بهرحال زبان هیتی کتیبه های هیروگلیفی نیز از زبانهای هندواروپائی (غربی) و با هیتی میخی مخصوصاً با لویی بسیار نزدیک بوده است. هیتی های هیروگلیفی ظاهراً جانشین هیتی های میخی یا نزی ها، در دوره ای که از قرن دوازدهم تا اواخر هشتم قبل از میلاد به طول انجامیده، بوده اند. منتهی چون نزیها خیلی پیش از این تاریخ از خط ’هیتی هیروگلیفی’ در مهرها و کتیبه های خویش استفاده می کردندعده ای چنین تصور کردند که هیتی های هیروگلیفی در آغاز تاریخ ملل هیتی (نیمۀ دوم هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد) نقش مهمی را به عهده داشتند، و پس از سقوط هیتهای میخی جانشین ایشان شدند (حدود 1200 قبل از میلاد). قرن دوازدهم قبل از میلاد زمان رستاخیز هیتهای هیروگلیفی محسوب است ولی از این تاریخ به بعد این اقوام نیز به نام ’هیتی’ تنها خوانده شده اند. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی بهمنش ص 150 و 151). مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل حِتّییان آرد: ذریۀ حت بن کنعان میباشند که در طرف جنوبی یهودیه در نزدیکی حبرون ساکن بودند. (سفر پیدایش 23:3 و 5). و زوجه عیسو نیز از بنی حت بود و دو نفر از بنی حت در میان نگاهبانان داود پادشاه مذکور است که موافق (سفر اعداد 13:19) در کوههای یهودا ودر نزدیکی بیت ایل ساکن بودند (داود1:26). حتیان مردمانی بودند که در آثار مصری ختا یا خیتا و در نقاشی و حجاری آشوریها حیتی خوانده شده اند. از منابعی که از مصریها و آشوریها و حتی از خود حتیها به دست آمده چنین معلوم میشود که حوزۀ اقتدار این قوم در زمان ترقی و تعالیش از جزایر یونان تا فرات بوده است. پایتخت شمالی و شرقی آنها کارکیش در ساحل رودخانه و در جنوب یا جنوب شرقی کاوش در ساحل اورانتس بوده است درظرف پانصد سال آنها بنای جنگ با مصریها گذارده و محاربات خونینی با توتمس سوّم و وستی اوّل و رامسس دوّم در قرن شانزدهم قبل از میلاد داشته اند. محصور شدن شهر کاوش بوسیلۀ سلطان اخیرالذکر معروف و در اشعار پانتر بجا مانده است. تقریباً در مدّت چهارصد سال از قرن یازدهم قبل از میلاد آشوریها با این قبیله جنگ داشته اند تا آنکه شهر کارکیش بدست سرگون سلطان آشوری فتح شد و سلطنت اجانب را برانداختند. حجاریهای باقی مانده ’کو’ بدون شبهه از آن حیتی هاست و خطوط هیروقلیفی بطوریکه هنوز کاملاً خوانده نشده اند آثار اینها را در آسیای صغیر نشان می دهد. (قاموس کتاب مقدس)