جدول جو
جدول جو

معنی حتنان - جستجوی لغت در جدول جو

حتنان
(حَ)
حتنال. گزیر. چاره. بد: ما له عنه حتنان، ای بد. (منتهی الارب). او را گزیری نیست
تثنیۀ حتن: هما حتنان، برابرند در تیراندازی و جز آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانان
تصویر حانان
(پسرانه)
رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
(پسرانه)
بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو لشکر بیامد ز دشت نبرد
تنان پر ز خون و سران پر ز گرد.
فردوسی.
فراوان تنان زینهاری شدند
فراوان به دژها حصاری شدند.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در حال تنیدن. تننده:
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.
کسائی
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نا)
مثنی تن ّ. (منتهی الارب) ، یقال: فلان تن فلان و هما تنان. (از ناظم الاطباء). رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا)
رمده حتّان. (منتهی الارب). رجوع به رمده شود
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
- حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا)
حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب) (آنندراج). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به اندلس، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به معنی هتن است در تمام معانی: هتنت السماء هتنا و هتنانا. رجوع به هتن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هتلان. باران سست پیوسته. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صیغۀ تثنیه. دو تندی رگ پشت از دو جانب. یقال متناالظهر. مذکر و مؤنث هر دو می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ’متن’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تن ّ. همتایان و حریفان و همزادان
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دور شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حمن. کنه های ریزه. (منتهی الارب). حمنانه یکی آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کنۀ خرد. (مهذب الاسماء). اول آن را قمقامه گویند که کنه بسیار خرد و کوچک است سپس حمنان سپس قراد سپس حلمه سپس عل و طلح، انگوریست خرددانه در طائف. و گویند دانه های خرد میان دانۀ بزرگ در انگور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِتْ تی)
قومی باستانی که پیش از تمدن مردم فینیقی در آسیای صغیر مملکت عظیمی داشته اند. پورداود گوید: سابقاً از حتیتها فقط نامی شنیده بودند، زیرا درتواره چندین بار یاد گردیده اند پس از کاوشهائی که در سوریه و آسیای صغیر شد و چندین شهر بزرگ آنان کشف گردید دانسته شد که حتیت ها از اقوام هند و اروپائی بودند، نامهای خاص و زبان و دین آنان نژاد آنان را ثابت کرده است. قدمت آثار ایشان به سال 2100پیش از مسیح میرسد یعنی در همین زمان به آسیای صغیر دست یافته دولت مقتدری تشکیل دادند. (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 126). حتیتها و آشوریها هریک بنوبۀ خود در خاک سوریه فرمانروائی داشتند و آثاری که ازین عهد در سوریه بجای مانده به خط میخی مخصوص آنان آراسته است. (فرهنگ ایران باستان ج 1ص 134).
زنده شدن تاریخ ملتهای هیتی و سوباری: از سال 1906 میلادی - 1912 میلادی دانشمند معروف آلمانی ونیکلر حفریاتی در ’بغازکوی’ در خاور آنکارا انجام داد. در اثر این حفریات خرابه های ’هاتی’ پایتخت قدیم هیتی ها پیدا شد. بایگانی پادشاهان هیتی شامل لوح های سالم و در حدود سیزده هزار قطعۀ میخی بدست آمد و آشکار گشت که فقط اندکی از آنها به خط بابلی است موضوع لوحه ها معاهدات میان کشورها و مکاتبات دیپلماسی زمامداران هیتی بود. سایر الواح به خط میخی و زبان هیتی میباشند و در کتیبه های آشور و بابل اغلب به ملت نیرومند هاتی که در هزارۀ دوم و اول پیش از میلاد مزاحم بابلیها و آشوریها بودند اشارت شده است. کتیبه های مصری نیز از امپراتوری مقتدر ’حتا’ که از قرن پانزدهم تا سیزدهم قبل از میلاد دشمن سرسخت مصریها بودند یاد شده. به این ملت که بخ مناسبت نام پایتخت ایشان ’هاتی’، هیتی خوانده میشوند، در سوریه و آسیای صغیر آثاری نسبت میدهند که از لحاظ ظاهر با آثار آشور و بابل و مصر متفاوت است، در آنها اشخاصی تصویر شده اند که از لحاظ مشخصات نژادی نوع خاصی بشمار می آیند دارای بینی خمیده وپیشانی بلند میباشند. این نمونه نژادی به ’ارمنوئید’ و گاهی به غلط ’سامی’ وبه ’هیتی’ معروف است. از این نمونه، اشخاصی در حجاریهای مصری رامسس دوم نیز دیده میشود این آثار دارای علائم هیروگلیفی مخصوص هستند که فعلاً آنها را ’خط هیتی هیروگلیفی’ میخوانند. برای خواندن خط هیتی میخی، دانشمندان اروپائی زحمات فراوان کشیده و افتخار آن درجنگ بین الملل اول به هروزنی چک اسلواکی رسید، و دانشمندان دیگر مانند زومر و فردریش و گوتز و هلولف و فورر و اشتورتوانت نیز درین راه خدماتی انجام داده اند. نظریات هروزنی در آغاز با مخالفت شدید متخصصین زبانهای هندواروپائی روبرو گشت ولی پس از ده سال پذیرفته شد و امروز هیچ ابهامی در آن باقی نیست بموجب این نظریه زبان هیتی از زبانهای هندواروپائی و از دستۀ کنتوم است که از کهن ترین زمان از دیگر زبانهای این خانواده جدا شده و نقش مهمی را انجام داده است. در میان لوحهای ’بغازکوی’زبانی دیده می شود که با هیتی هندواروپائی کاملاً متفاوت بوده و با این حال به هاتی لی یعنی زبان شهر هاتی، یا هیتی معروف به ود. در مراسم مذهبی مخصوصاً این زبان بکار میرفت، و در همان زمان پاره ای از این ادعیه بزبان هیتی هندواروپائی ترجمه میشد. با این ترتیب باید گفت که سکنه مملکت هاتی قوم واحدی نبوده و با توجه به اهمیت زبان هاتی در مذهب، چنین حدس میزنند که این زبان کهن ترین زبانهای آسیای صغیر بوده، چنانکه میدانیم زبان سومری در بابل همین وضع را داشته است. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی ص 144 و 145). در اسناد میخی ’بغازکوی’ از هاتی ها، لویی ها، نزی ها، هوری ها، میتانی ها گفتگو شده و مدارک دیگری نیز به خط هیروگلیف در بایگانی مزبور موجود است که به ’هیتی هیروگلیف’ معروف است، نوشتن این علامتها با خط هیروگلیف مصری بکلی متفاوت است، و مانند آن در سوریه و آسیای صغیر بسیار بدست آمده، در این کتیبه ها اشخاصی نقاشی شده اند که از نوع ’آرمنوئید’ یا هیتی میباشند، و ازین روی عده یی این خط را نیز به قوم هیتی نسبت داده اند، در صورتی که خط هیتی هیروگلیفی مخصوص قوم دیگری بوده که با هیتها قرابت داشته اند. بهرحال زبان هیتی کتیبه های هیروگلیفی نیز از زبانهای هندواروپائی (غربی) و با هیتی میخی مخصوصاً با لویی بسیار نزدیک بوده است. هیتی های هیروگلیفی ظاهراً جانشین هیتی های میخی یا نزی ها، در دوره ای که از قرن دوازدهم تا اواخر هشتم قبل از میلاد به طول انجامیده، بوده اند. منتهی چون نزیها خیلی پیش از این تاریخ از خط ’هیتی هیروگلیفی’ در مهرها و کتیبه های خویش استفاده می کردندعده ای چنین تصور کردند که هیتی های هیروگلیفی در آغاز تاریخ ملل هیتی (نیمۀ دوم هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد) نقش مهمی را به عهده داشتند، و پس از سقوط هیتهای میخی جانشین ایشان شدند (حدود 1200 قبل از میلاد). قرن دوازدهم قبل از میلاد زمان رستاخیز هیتهای هیروگلیفی محسوب است ولی از این تاریخ به بعد این اقوام نیز به نام ’هیتی’ تنها خوانده شده اند. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی بهمنش ص 150 و 151). مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل حتّییان آرد: ذریۀ حت بن کنعان میباشند که در طرف جنوبی یهودیه در نزدیکی حبرون ساکن بودند. (سفر پیدایش 23:3 و 5). و زوجه عیسو نیز از بنی حت بود و دو نفر از بنی حت در میان نگاهبانان داود پادشاه مذکور است که موافق (سفر اعداد 13:19) در کوههای یهودا ودر نزدیکی بیت ایل ساکن بودند (داود1:26). حتیان مردمانی بودند که در آثار مصری ختا یا خیتا و در نقاشی و حجاری آشوریها حیتی خوانده شده اند. از منابعی که از مصریها و آشوریها و حتی از خود حتیها به دست آمده چنین معلوم میشود که حوزۀ اقتدار این قوم در زمان ترقی و تعالیش از جزایر یونان تا فرات بوده است. پایتخت شمالی و شرقی آنها کارکیش در ساحل رودخانه و در جنوب یا جنوب شرقی کاوش در ساحل اورانتس بوده است درظرف پانصد سال آنها بنای جنگ با مصریها گذارده و محاربات خونینی با توتمس سوّم و وستی اوّل و رامسس دوّم در قرن شانزدهم قبل از میلاد داشته اند. محصور شدن شهر کاوش بوسیلۀ سلطان اخیرالذکر معروف و در اشعار پانتر بجا مانده است. تقریباً در مدّت چهارصد سال از قرن یازدهم قبل از میلاد آشوریها با این قبیله جنگ داشته اند تا آنکه شهر کارکیش بدست سرگون سلطان آشوری فتح شد و سلطنت اجانب را برانداختند. حجاریهای باقی مانده ’کو’ بدون شبهه از آن حیتی هاست و خطوط هیروقلیفی بطوریکه هنوز کاملاً خوانده نشده اند آثار اینها را در آسیای صغیر نشان می دهد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حتنان. گزیر
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شتر بی موی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ف ف)
حتک. (منتهی الارب). رجوع به حتک شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
اندوهناک. محزون. حزین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
نام دو جای معروف است در بلادضبه و بنابر قول دیگر نام رمله ای است متعلق به بنی سعد و نظر بر قول دیگر نام مرغزاری است در بلاد ضبه
لغت نامه دهخدا
ربر فرانسوا، متولد بسال 1715 و متوفی به سال 1757 میلادی کسی که باکارد به لوئی پانزدهم حمله کرد تا وی را نسبت به وظائفش آگاه کند، بهمین دلیل او را چهار شقه کردند
(دامین دووسته ژزف) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام شهری، نام قلعه ای به وادی لیه. (معجم البلدان) ، نام موضعی
قلعه ای بر کنار وادی الابیض.
لغت نامه دهخدا
گام نزدیک نهادن. (منتهی الارب). گام خرد نهادن، ناگوار شدن، ناموافق شمردن هوای شهری: اتهم البلد، ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب) ، رفتن بشتاب و بازایستادن، بگرمای سخت رفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنان
تصویر فتنان
بامداد و شام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزنان
تصویر حزنان
اندوهناک، محزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ نّ))
بخشاینده، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ))
رحمت، بخشایش، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
بخشاینده، بخشنده، رحمان، مهربان، رحیم، شقیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد