جدول جو
جدول جو

معنی حتر - جستجوی لغت در جدول جو

حتر
(حِ)
زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد، پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند وقتی که بلند باشد از زمین. (منتهی الارب). آنچه به ته خیمه وصل کنند چون از زمین بلند باشد. پیوند دادن در دامن خیمه. (تاج المصادر بیهقی) ، عطیۀ کم. عطاء اندک. (منتهی الارب) ، شی ٔ قلیل. چیز کم. ج، احتار
لغت نامه دهخدا
حتر
(حُ تُ)
جمع واژۀ حتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حتر
(تَ رُ)
حتر عقده، استوار بستن گره. سخت بستن، تیز نگریستن، به دنبال چشم نگریستن، نفقه بر عیال تنگ کردن، بسیار خوردن. سخت خوردن، مهمانی کردن برای خانه نو. مهمانی کردن به جهت بنای نو، چشیدن طعام وجز آن. چشیدن. اندک دادن، طعام خورانیدن. خورانیدن طعام، پیوند درآوردن به خیمه و خرگاه. حتار ساختن برای خانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حتر
(حَ)
زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد، چیزی اندک. (منتهی الارب) ، روباه نر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حتر
از توابع دهستان یا رود واقع در منطقه ی نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتر
تصویر آتر
(دخترانه)
آذر، اخگر، آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حور
تصویر حور
(دخترانه)
زن زیبای بهشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
(حِ رِ)
جدی جاهلی. بنوحترش. بطنی از بنی عقیل و ایشان را حتارشه هم گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ تُ)
نام شاعری جاهلی که جد جدی بن تدول است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ تُ)
قبیله ای است. (مهذب الاسماء). نام پدر قبیله ای از طی که پسر عتودبن عنیز است و از آن قبیله است ابوعبادۀ شاعر. (منتهی الارب) ، نام قریه ای به دو فرسنگی مشهد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کوتاه. (منتهی الارب). کوتاه بالا
لغت نامه دهخدا
(بُ تُ)
کوتاه گرداندام. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خپله. ج، بحاتر. مردمان کوتاه. (مهذب الاسماء) ، عبارت از کشتی است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ رِ)
کوتاه خردجثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ زُ)
یکبار شیر مکیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
چیزی اندک، پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج، احتار، فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان، مهمانی بنای نو، جای سر بروت بریدن از لب. (منتهی الارب)
وکیره. حتیره. مهمانی بنای نو، بوریاکوبی
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ابوعبدالله الحتری باشد. و ابن ماکولا گوید: محمد بن عبدالملک الوزیر از او روایت کرده است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حذر
تصویر حذر
پرهیز کردن، اجنتاب، ترس، بیم، هراس، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی هاتا ایچ فاید خداوند است و میر و میرزاه - ز عهد و عصر آدم فاید اکنون (قطران) تا تا آنکه: (حتی باو گفتم که نزد شما بیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدر
تصویر حدر
فربه و ستبطر شدن، درشت و گرد اندام گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتار
تصویر حتار
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتد
تصویر حتد
ناب ناب هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتف
تصویر حتف
مرگ، موت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتل
تصویر حتل
عطا، بلایه از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتم
تصویر حتم
واجب کردن، حکم کردن، محکم کردن، استوار کردن، واجب، ناگزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتن
تصویر حتن
مانند، قرین، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
دانشمند یهود، عالم یهود شاد شدن، شادمانی، شادمانه کردن، شاد کردن شاد شدن، شادمانی، شادمانه کردن، شاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حثر
تصویر حثر
درشت و سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتن، منع کردن، کسی را از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه کنار، دامان، آغوش پناه کنار، دامان، آغوش پناه
فرهنگ لغت هوشیار
گرمی گرم تبسا سوزنده سوزان گرم مقابل بارد: دوای حار. یا حار رطب. گرم تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جتر
تصویر جتر
پارسی تازی گشته چتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتر
تصویر بتر
مخفف بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتی
تصویر حتی
هتا، تا جایی که
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حتا
تصویر حتا
هتا
فرهنگ واژه فارسی سره
انگار
فرهنگ گویش مازندرانی