ابن نعمان اسدی. از انس بن مالک و خریم، یا ایمن بن خریم روایت دارد عبدالغنی بن سعید گوید: مناکیری داشته است. ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه زیاد بن ابی رقاد هر دو را ذکر کرده و سپس در المشتبه میان این دو تفکیک کرده گوید: حبیب بن نعمان با تخفیف از انس روایت کند و مناکیر دارد. و حبیب بن نعمان اسدی از خریم بن فاتک روایت کند. ولی در این تفکیک نظر است. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 و 175 شود
ابن نعمان اسدی. از انس بن مالک و خریم، یا ایمن بن خریم روایت دارد عبدالغنی بن سعید گوید: مناکیری داشته است. ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه زیاد بن ابی رقاد هر دو را ذکر کرده و سپس در المشتبه میان این دو تفکیک کرده گوید: حبیب بن نعمان با تخفیف از انس روایت کند و مناکیر دارد. و حبیب بن نعمان اسدی از خریم بن فاتک روایت کند. ولی در این تفکیک نظر است. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 و 175 شود
ابن عبد شمس بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب. جد عبدالرحمان بن سمره بن حبیب است که حاکم سیستان به زمان ابن زیاد بود. (تاریخ سیستان ص 82، 88، 89). وی پدر ربیعه است که جدمادری عثمان عفان و معاویه باشد. (مجمل التواریخ و القصص صص 286-297). و رجوع به اعلام زرکلی ص 210 شود ابن شهید مصری. مکنی به ابی مرزوق. محدث است. سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بود. از رویفع انصاری روایت کرد و به سال 109 هجری قمری درگذشت. (حسن المحاضره ج 1 ص 130). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 62 و 280 و ج 2 ص 143 و 207 شود ابن هند أسلمی. از سعید بن مسیب روایت کرده که: انما الخلفاء ثلاثه: ابوبکر و عمر و عمر بن عبدالعزیز. قلت له: ابوبکر و عمر قد عرفنا هما، فمن عمر؟ قال ان عشت ادرکته و ان مت کان بعدک. (تاریخ الخلفاء ص 155). و رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 59 شود ابوعمیره اسکاف. شیخ طوسی در رجال خود یک بار او را از اصحاب باقر (ع) شمرده، گوید: کوفی و تابعی است. و یک بار از اصحاب صادق (ع) شمرده، گوید: کوفی است. پس ظاهراً امامی و مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 251 و لسان المیزان ج 2 ص 174 شود ابن معلی. شیخ طوسی یک بار او را در عداد اصحاب باقر (ع) و یک بار از اصحاب صادق (ع) شمرده گوید: سجستانی بود و شاید همان حبیب سجستانی باشد که خواهد آمد. بهرحال ظاهر سخن امامی بودن اوست، لیکن مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 253 شود ابن مطهربن رباب بن اشتربن جحوان بن فقعس کندی فقعسی. پیغمبر را درک کرد و آنقدر بزیست تا با حسین بن علی (ع) کشته شد. ابن کلبی او و پسر عمش ربیعه بن حوطبن رئاب (کذا) را یاد کرده است. (الاصابه ج 2 ص 58). و رجوع به حبیب بن رباب (رئاب) شود ابن عمیر بن خماشه خطمی انصاری. عبدان از طریق عبدالصمد بن عبدالوارث از حمادبن سلمه از ابوجعفر خطمی از جد خود حبیب بن عمیر روایت کرده. رجوع به حبیب بن عمرو و حبیب بن حباشه و حبیب خماشه شود. (الاصابه ج 1 ص 322) (تنقیح المقال ج 1 ص 254) ابن زید کندی. ابوموسی گوید: علی بن سعید. عسکری و جز او وی را در عداد صحابه شمرده اند. سپس از طریق علی بن قرین از او روایت کرده و او از پدرش و او از پیغمبر. رجوع به الاصابه ج 1 ص 321 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود ابن احمد بن مهدی بن محمد بن عبد علی بن زین الدین بن وضان حسینی. شاگرد شیخ جعفر کاشف الغطاء. او راست: رسالهالکبائر. فرزند او سید احمد نیز از فضلاء بوده و کتاب ’الرحله الخراسانیه’ از تألیفات اوست. رجوع به الذریعه ج 2 ص 456، 457 شود ابن خراش العصری. صحابی و از مردم بصره است و حدیث شریف ’المسلمون اخوهلافضل لاحد علی احد الا بالتقوی’ را او روایت کرده است. ابن منده او را یاد کرده. رجوع به الاصابه ج 1 ص 320 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود ابن محمد. وی از پدر خود از ابراهیم صائغ روایت دارد، و عبدالرحیم بن منیب از وی روایت کند. و این ابراهیم صائغ همان است که حبیب بن ابی حبیب خرطوطی از وی روایت میکرد. رجوع به این اسم و لسان المیزان ج 2 ص 172 شود ابن عمروالمازنی. رجوع به حبیب بن عمرو بن محصن شود. یکی از اصحاب است. وی در اثنای عزیمت به یمامه مقتول و شهید شده است. ابن عبد ربه او را خزرجی دانسته است. (العقد الفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 328) ابن نزاربن حیان (یا حبان) هاشمی بالولایه. شیخ طوسی در کتاب رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده، گوید: صیرفی بود و ازو خبر وارد شده. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 253 و لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن ابی حبیب. از عبدالرحمان بن قاسم بن محمد روایت کند. وی دمشقی است. ابن عدی او را یاد کرده. برقانی از دارقطنی نقل کرده که وی بصری است و قابل اعتناء نیست. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 170 شود ابن بهریز مطران موصلی. منجمی ایرانی است. و صاحب تألیفاتی در این صناعت. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (چ ساخائو ص 20 و 28) از او نقل کند ودر مجمل التواریخ ص 124 و رجوع به ابن بهریز شود ابن نعمان همدانی کوفی. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. ظاهر سخن امامی بودن اوست. لیکن حال او مجهول است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 254 و لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن خدره. تابعی و محدث است. جاحظ گوید: وی از شعراء و علمای خوارج و از بنی شیبان است و مولای هال بن عامر بوده است. (البیان و التبیین ج 1 ص 273 و ج 3 ص 165). رجوع به حبیب بن حذره شود ابن اسلم. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب علی (ع) شمرده. و ظاهر این سخن امامی بودن اوست، لیکن مجهول الحال است. (تنقیح المقال ج 1 ص 251) (لسان المیزان ج 2 ص 67). رجوع به حبیب راعی شود و حبیب اﷲ، لقبی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند چو از خلیل و حبیب اهل شام و اهل حجاز. سوزنی. و رجوع به تذکره الاولیاء ج 2 ص 300 شود ابن یزید. از زید بن ارقم روایت کند. ابن حبان او را از ثقات شمرده گوید: عمار احمر از وی روایت دارد. ابوحاتم رازی او را مجهول الحال دانسته. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 شود ابن نجیح. از عبدالرحمان بن غنم روایت کند و ابوعطوف از وی روایت دارد. مجهول الحال و ضعیف است. ابن حبان وی را در زمرۀ ثقات شمرده است. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن محمد بن داود صنعانی مرغینانی. وی از پدر خود روایت کند و ابویعلی از او روایت دارد. عسقلانی گوید: خود او و پدرش را نمی شناسم. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 172 شود ابن مروان تیمی مازنی. سابقاً بغیض نام داشت، پیغمبر او را حبیب نامید. رجوع به حبیب بن حبیب تیمی مازنی. و الاصابه ج 1 ص 323 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 شود ابن عبدالله. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب علی (ع) شمرده، ظاهر سخن امامی بودن او را میرساند. لیکن مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 252 شود علی بن محمد. صاحب قاموس الاعلام ترکی صاحب الزنج را در ذیل این عنوان بطور اختصار یاد نموده است و مدرک او دانسته نیست. رجوع به صاحب الزنج شود ابن یزید انصاری. از بنی عمرو بن مبذول است. وثیمه در کتاب رده او را در زمرۀ شهداء روز یمامه شمرده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 324 شود ابن هوذه بن حبیب بن زبیر هلالی. از اخوال یونس بن حبیب است. وی از مندل بن علی روایت دارد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 295 شود ابن تیم انصاری. ابن ابی حاتم گوید: احد را دریافته. گویا همان حبیب بن زید بن تیم باشد. بدان کلمه رجوع شود. (الاصابه ج 1 ص 319) ابن ابی عمره. وی از عایشه نقل حدیث کند و ابن فضیل از او روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی چ 1937 میلادی جفری ص 101 شود ابن ابی حبیب. وی از ابراهیم بن حمزه روایت کند ولی قابل اعتماد نیست. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 170 شود ابن بعیص. ابن کلبی او را بدین نام خوانده است. رجوع به حبیب بن حبیب بن مروان شود. (الاصابه ج 1 ص 319) شخصی خوش صحبت است، و اشعار بسیار دارد، و خط را نیکو مینویسد، و شعر نیز نیکو میگوید وبا این فضیلت در کاشی کاری نظیر ندارد، حالی در روم به این کار مشغول است، علوفۀ سلطانی جهت این کار میخورد، و بازار فضیلت در روم چنان کساد است که مولانا حبیب با انواع فضایل هرچند جهد کرد که او را به جهتی از جهات فضایل علوفه تعیین کنند، نکردند، آخر بضرورت اظهار کاشی کاری که میدانست کرد، و چون احتیاج به صنعت او داشتند از این جهت او را هشت اقچۀ عثمانی مقرر کردند. رجوع به ترجمه مجالس النفائس ص 381 شود
ابن عبد شمس بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب. جد عبدالرحمان بن سمره بن حبیب است که حاکم سیستان به زمان ابن زیاد بود. (تاریخ سیستان ص 82، 88، 89). وی پدر ربیعه است که جدمادری عثمان عفان و معاویه باشد. (مجمل التواریخ و القصص صص 286-297). و رجوع به اعلام زرکلی ص 210 شود ابن شهید مصری. مکنی به ابی مرزوق. محدث است. سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بود. از رویفع انصاری روایت کرد و به سال 109 هجری قمری درگذشت. (حسن المحاضره ج 1 ص 130). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 62 و 280 و ج 2 ص 143 و 207 شود ابن هند أسلمی. از سعید بن مسیب روایت کرده که: انما الخلفاء ثلاثه: ابوبکر و عمر و عمر بن عبدالعزیز. قلت له: ابوبکر و عمر قد عرفنا هما، فمن عمر؟ قال ان عشت ادرکته و ان مت کان بعدک. (تاریخ الخلفاء ص 155). و رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 59 شود ابوعمیره اسکاف. شیخ طوسی در رجال خود یک بار او را از اصحاب باقر (ع) شمرده، گوید: کوفی و تابعی است. و یک بار از اصحاب صادق (ع) شمرده، گوید: کوفی است. پس ظاهراً امامی و مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 251 و لسان المیزان ج 2 ص 174 شود ابن معلی. شیخ طوسی یک بار او را در عداد اصحاب باقر (ع) و یک بار از اصحاب صادق (ع) شمرده گوید: سجستانی بود و شاید همان حبیب سجستانی باشد که خواهد آمد. بهرحال ظاهر سخن امامی بودن اوست، لیکن مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 253 شود ابن مطهربن رباب بن اشتربن جحوان بن فقعس کندی فقعسی. پیغمبر را درک کرد و آنقدر بزیست تا با حسین بن علی (ع) کشته شد. ابن کلبی او و پسر عمش ربیعه بن حوطبن رئاب (کذا) را یاد کرده است. (الاصابه ج 2 ص 58). و رجوع به حبیب بن رباب (رئاب) شود ابن عمیر بن خماشه خطمی انصاری. عبدان از طریق عبدالصمد بن عبدالوارث از حمادبن سلمه از ابوجعفر خطمی از جد خود حبیب بن عمیر روایت کرده. رجوع به حبیب بن عمرو و حبیب بن حباشه و حبیب خماشه شود. (الاصابه ج 1 ص 322) (تنقیح المقال ج 1 ص 254) ابن زید کندی. ابوموسی گوید: علی بن سعید. عسکری و جز او وی را در عداد صحابه شمرده اند. سپس از طریق علی بن قرین از او روایت کرده و او از پدرش و او از پیغمبر. رجوع به الاصابه ج 1 ص 321 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود ابن احمد بن مهدی بن محمد بن عبد علی بن زین الدین بن وضان حسینی. شاگرد شیخ جعفر کاشف الغطاء. او راست: رسالهالکبائر. فرزند او سید احمد نیز از فضلاء بوده و کتاب ’الرحله الخراسانیه’ از تألیفات اوست. رجوع به الذریعه ج 2 ص 456، 457 شود ابن خراش العصری. صحابی و از مردم بصره است و حدیث شریف ’المسلمون اخوهلافضل لاحد علی احد الا بالتقوی’ را او روایت کرده است. ابن منده او را یاد کرده. رجوع به الاصابه ج 1 ص 320 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود ابن محمد. وی از پدر خود از ابراهیم صائغ روایت دارد، و عبدالرحیم بن منیب از وی روایت کند. و این ابراهیم صائغ همان است که حبیب بن ابی حبیب خرطوطی از وی روایت میکرد. رجوع به این اسم و لسان المیزان ج 2 ص 172 شود ابن عمروالمازنی. رجوع به حبیب بن عمرو بن محصن شود. یکی از اصحاب است. وی در اثنای عزیمت به یمامه مقتول و شهید شده است. ابن عبد ربه او را خزرجی دانسته است. (العقد الفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 328) ابن نِزاربن حیان (یا حبان) هاشمی بالولایه. شیخ طوسی در کتاب رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده، گوید: صیرفی بود و ازو خبر وارد شده. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 253 و لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن ابی حبیب. از عبدالرحمان بن قاسم بن محمد روایت کند. وی دمشقی است. ابن عدی او را یاد کرده. برقانی از دارقطنی نقل کرده که وی بصری است و قابل اعتناء نیست. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 170 شود ابن بهریز مطران موصلی. منجمی ایرانی است. و صاحب تألیفاتی در این صناعت. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (چ ساخائو ص 20 و 28) از او نقل کند ودر مجمل التواریخ ص 124 و رجوع به ابن بهریز شود ابن نعمان همدانی کوفی. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. ظاهر سخن امامی بودن اوست. لیکن حال او مجهول است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 254 و لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن خدره. تابعی و محدث است. جاحظ گوید: وی از شعراء و علمای خوارج و از بنی شیبان است و مولای هال بن عامر بوده است. (البیان و التبیین ج 1 ص 273 و ج 3 ص 165). رجوع به حبیب بن حذره شود ابن اسلم. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب علی (ع) شمرده. و ظاهر این سخن امامی بودن اوست، لیکن مجهول الحال است. (تنقیح المقال ج 1 ص 251) (لسان المیزان ج 2 ص 67). رجوع به حبیب راعی شود و حبیب اﷲ، لقبی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند چو از خلیل و حبیب اهل شام و اهل حجاز. سوزنی. و رجوع به تذکره الاولیاء ج 2 ص 300 شود ابن یزید. از زید بن ارقم روایت کند. ابن حبان او را از ثقات شمرده گوید: عمار احمر از وی روایت دارد. ابوحاتم رازی او را مجهول الحال دانسته. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 شود ابن نجیح. از عبدالرحمان بن غنم روایت کند و ابوعطوف از وی روایت دارد. مجهول الحال و ضعیف است. ابن حبان وی را در زمرۀ ثقات شمرده است. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 173 شود ابن محمد بن داود صنعانی مرغینانی. وی از پدر خود روایت کند و ابویعلی از او روایت دارد. عسقلانی گوید: خود او و پدرش را نمی شناسم. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 172 شود ابن مروان تیمی مازنی. سابقاً بغیض نام داشت، پیغمبر او را حبیب نامید. رجوع به حبیب بن حبیب تیمی مازنی. و الاصابه ج 1 ص 323 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 شود ابن عبدالله. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب علی (ع) شمرده، ظاهر سخن امامی بودن او را میرساند. لیکن مجهول الحال است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 252 شود علی بن محمد. صاحب قاموس الاعلام ترکی صاحب الزنج را در ذیل این عنوان بطور اختصار یاد نموده است و مدرک او دانسته نیست. رجوع به صاحب الزنج شود ابن یزید انصاری. از بنی عمرو بن مبذول است. وثیمه در کتاب رده او را در زمرۀ شهداء روز یمامه شمرده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 324 شود ابن هوذه بن حبیب بن زبیر هلالی. از اخوال یونس بن حبیب است. وی از مندل بن علی روایت دارد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 295 شود ابن تیم انصاری. ابن ابی حاتم گوید: اُحد را دریافته. گویا همان حبیب بن زید بن تیم باشد. بدان کلمه رجوع شود. (الاصابه ج 1 ص 319) ابن ابی عمره. وی از عایشه نقل حدیث کند و ابن فضیل از او روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی چ 1937 میلادی جفری ص 101 شود ابن ابی حبیب. وی از ابراهیم بن حمزه روایت کند ولی قابل اعتماد نیست. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 170 شود ابن بعیص. ابن کلبی او را بدین نام خوانده است. رجوع به حبیب بن حبیب بن مروان شود. (الاصابه ج 1 ص 319) شخصی خوش صحبت است، و اشعار بسیار دارد، و خط را نیکو مینویسد، و شعر نیز نیکو میگوید وبا این فضیلت در کاشی کاری نظیر ندارد، حالی در روم به این کار مشغول است، علوفۀ سلطانی جهت این کار میخورد، و بازار فضیلت در روم چنان کساد است که مولانا حبیب با انواع فضایل هرچند جهد کرد که او را به جهتی از جهات فضایل علوفه تعیین کنند، نکردند، آخر بضرورت اظهار کاشی کاری که میدانست کرد، و چون احتیاج به صنعت او داشتند از این جهت او را هشت اقچۀ عثمانی مقرر کردند. رجوع به ترجمه مجالس النفائس ص 381 شود
دوست. (ترجمان جرجانی). محبوب. محب. دوستدار. دوستگان. مقابل بغیض. ج، احباب، احباء، احبه: الکاسب حبیب اﷲ، کاسب حبیب خداست: در خمار می دوشینم ای نیک حبیب خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب. منوچهری. غم نیست زخم خوردۀ راه خدای را دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا. سعدی. بسودای خامان ز جان منفعل بذکر حبیب از جهان مشتعل. سعدی. بخور هرچه آید ز دست حبیب نه بیمار داناتر است از طبیب. سعدی. دلم نماند ز بس چون حبیب هرساعت که در دودیده یاقوت بار برگردد. سعدی. خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ عندلیبان سعدی. سرای دشمنان آن به که بینند حبیبان روی بر روی حبیبان. سعدی. حبیب آنجا که دستی برفشاند محب ار سر بیفشاندبخیل است. سعدی. چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد آر محبان بادپیما را. حافظ
دوست. (ترجمان جرجانی). محبوب. محب. دوستدار. دوستگان. مقابل بغیض. ج، احباب، احباء، احبه: الکاسب حبیب اﷲ، کاسب حبیب خداست: در خمار می دوشینم ای نیک حبیب خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب. منوچهری. غم نیست زخم خوردۀ راه خدای را دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا. سعدی. بسودای خامان ز جان منفعل بذکر حبیب از جهان مشتعل. سعدی. بخور هرچه آید ز دست حبیب نه بیمار داناتر است از طبیب. سعدی. دلم نماند ز بس چون حبیب هرساعت که در دودیده یاقوت بار برگردد. سعدی. خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ عندلیبان سعدی. سرای دشمنان آن به که بینند حبیبان روی بر روی حبیبان. سعدی. حبیب آنجا که دستی برفشاند محب ار سر بیفشاندبخیل است. سعدی. چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد آر محبان بادپیما را. حافظ
دخت جحش. ابن سعد گوید: کنیتش ام حبیبه است و او خواهر زینب دخت جحش بود. و گویند زوجه عبدالرحمان عوف بود و هفت سال مستحاضه شد. ابن عبدالبر نقل کند که: کنیتش ام حبیب است ولی مشهور ام حبیبه میباشد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 48 و نیز رجوع به حبیبه دخت عبیدالله بن جحش شود دخت علی پاشا هرسکی. شاعره ای از ادیبات قسطنطینیه است. وی به شهر هرسک به سال 1262 هجری قمری متولد گردیده. رجوع به الدر المنثور تألیف زینب فواز، و مشاهیر النساء تألیف محمد ذهنی و اعلام النساء ج 1 ص 205 شود دخت زید بن ابی زهیر انصاری. مقاتل در تفسیر آیۀ ’الرجال قوامون علی النساء’ گوید: زید لطمه ای به صورت دختر خود حبیبه بزد و او را به نزد پیغمبر آورد، تاآخر داستان. رجوع به الاصابه ج 8 ص 48 و ج 3 ص 28 شود دخت طاهر بن العربی. وی از زنان نیکوکار است و در حدود سال 1277 هجری قمری مسجد ملا احمدشبلی و ضریح وی را ساخته است. رجوع به تاریخ مکناس از عبدالرحمان بن زیدان و اعلام النساء ج 1 ص 202 شود دخت شریک بن انس بن رافع اشهلی. مادرش امامه، دخت سماک بن عتیک اوسی اشهلی است. برادر او عبدالله بن شریک است. و دو خواهر به نام ام صخر و ام سلیمان دارد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 14 و 50 شود دخت عبدالعزالعوراء. یکی از شاعرات عرب که زمان اسلام را نیز درک کرده است و در حماسه، بعض اشعار او آمده است. رجوع به اعلام النساء ج 1 ص 203 و قاموس الاعلام ترکی شود دخت عبدالله بن حجیر اسدی. مادرش ام حبیبه زوجه پیغمبر و دختر ابوسفیان بود. رجوع به حبیبه دخت عبیدالله بن جحش شود دخت عباس. مستوفی او را چهارمین زن از زنان پیغمبر شمرده که باایشان نزدیکی نشد. رجوع به تاریخ گزیده ص 161 شود
دخت جحش. ابن سعد گوید: کنیتش ام حبیبه است و او خواهر زینب دخت جحش بود. و گویند زوجه عبدالرحمان عوف بود و هفت سال مستحاضه شد. ابن عبدالبر نقل کند که: کنیتش ام حبیب است ولی مشهور ام حبیبه میباشد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 48 و نیز رجوع به حبیبه دخت عبیدالله بن جحش شود دخت علی پاشا هرسکی. شاعره ای از ادیبات قسطنطینیه است. وی به شهر هرسک به سال 1262 هجری قمری متولد گردیده. رجوع به الدر المنثور تألیف زینب فواز، و مشاهیر النساء تألیف محمد ذهنی و اعلام النساء ج 1 ص 205 شود دخت زید بن ابی زهیر انصاری. مقاتل در تفسیر آیۀ ’الرجال قوامون علی النساء’ گوید: زید لطمه ای به صورت دختر خود حبیبه بزد و او را به نزد پیغمبر آورد، تاآخر داستان. رجوع به الاصابه ج 8 ص 48 و ج 3 ص 28 شود دخت طاهر بن العربی. وی از زنان نیکوکار است و در حدود سال 1277 هجری قمری مسجد ملا احمدشبلی و ضریح وی را ساخته است. رجوع به تاریخ مکناس از عبدالرحمان بن زیدان و اعلام النساء ج 1 ص 202 شود دخت شریک بن انس بن رافع اشهلی. مادرش امامه، دخت سماک بن عتیک اوسی اشهلی است. برادر او عبدالله بن شریک است. و دو خواهر به نام ام صخر و ام سلیمان دارد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 14 و 50 شود دخت عبدالعزالعوراء. یکی از شاعرات عرب که زمان اسلام را نیز درک کرده است و در حماسه، بعض اشعار او آمده است. رجوع به اعلام النساء ج 1 ص 203 و قاموس الاعلام ترکی شود دخت عبدالله بن حجیر اسدی. مادرش ام حبیبه زوجه پیغمبر و دختر ابوسفیان بود. رجوع به حبیبه دخت عبیدالله بن جحش شود دخت عباس. مستوفی او را چهارمین زن از زنان پیغمبر شمرده که باایشان نزدیکی نشد. رجوع به تاریخ گزیده ص 161 شود
دوست گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دوست و حبیب گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دوست شدگی. دوستی آوردن میان دو نفر و زیادتر و دفع دشمنی و مخاصمت نمودن از میان آنها. (ناظم الاطباء). دوستی آوردن. بدوستی داشتن. دوستی افکندن
دوست گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دوست و حبیب گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دوست شدگی. دوستی آوردن میان دو نفر و زیادتر و دفع دشمنی و مخاصمت نمودن از میان آنها. (ناظم الاطباء). دوستی آوردن. بدوستی داشتن. دوستی افکندن
نام شاعری عثمانی است. وی اصلاً ایرانی و در دورۀ سلطان بایزیدخان ثانی به اسلامبول رفته و به زمان یاورسلطان سلیم خان وفات کرده است. او عالم متفننی بوده وسیاحت های بسیار کرده، و شیوۀ ایرانی داشت. اشعار او عاشقانه و صاحب سبکی خاص است و بیت ذیل از اوست: گر سنکچون ایتمیم چاک ای گل نازک بدن قبرم اولسون اول قبا اگنمده، پیراهن کفن. (قاموس اعلام ترکی)
نام شاعری عثمانی است. وی اصلاً ایرانی و در دورۀ سلطان بایزیدخان ثانی به اسلامبول رفته و به زمان یاورسلطان سلیم خان وفات کرده است. او عالم متفننی بوده وسیاحت های بسیار کرده، و شیوۀ ایرانی داشت. اشعار او عاشقانه و صاحب سبکی خاص است و بیت ذیل از اوست: گر سنکچون ایتمیم چاک ای گل نازک بدن قبرم اولسون اول قبا اگنمده، پیراهن کفن. (قاموس اعلام ترکی)