- حبش
- فیسا (بوقلمون) شوات
معنی حبش - جستجوی لغت در جدول جو
- حبش
- طایفهای از سیاه پوستان افریقا، قوم سیاهپوست ساکن حبشه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قومی از بنی حام، گروهی از سیاهان
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
گروهی از سیاهان سیاوشان
گرد آمدن، تجمع قوم
زندان
آنکه پیرامون و پیشگاه خانه کسی را به طعام و شراب آراید
ناخنه خجک سپیدی که بر ناخن آید
موی ستردن
صید کردن، خراشیدن درشتی، خشونت درشتی، خشونت
منسوب به حبش و حبشه. ساخته حبشه، از مردم حبشه اهل حبشه
دانه، یک تخم
نزدیک شدن، نزدیکی
بیماری تشنگی، علت استسقاء
ریسمان، طناب، بند سختی، دانشمند، زیرک سختی، دانشمند، زیرک
ناکس و فرومایه بیخ انگور راه آسمانی اختر راه، مرغوله (زلف مجعد)، کوهه خیزابه بریدن، گردن زدن، دولا دوختن
نادان
باطل شدن کار، باطل و ناچیز شدن آن، باطل شدن ثواب عمل
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
بازداشتن، بند کردن
دانشمند یهود، عالم یهود شاد شدن، شادمانی، شادمانه کردن، شاد کردن شاد شدن، شادمانی، شادمانه کردن، شاد کردن
هم آوای رنج نموداری، ناگه پیدایی، نزدیکیدن نزدیک شدن، گوشه گیری، گردگیری هم آوای کتف چوب زدن
خانه کوچک
گرد آوردن، ترنجیدن، ستم کردن
بر افروختن از خشم، خشماندن، فرآوری فراهم آوردن، راندن به خشم
پیرامون، گرداگرد
مار واره از مای ها (حشرات)
ترسیدن، ترساندن
جمع کردن، بگیرآوردن
پوست باز کردن، خوردن مانه کاچار (اسباب خانه) پارسی است تلخی تلخ مزگی آنکه بتلخی زند: چای دبش، کامل از جاهلهای دبش است
گرما و گرمی را گویند
بقیۀ شب، تاریکی آخر شب
تابش، گرما، گرمی، فروغ، پرتو
زندان، بازداشتن، زندانی کردن، بازداشت
حبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد
حبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حبس ابد
حبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد
حبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد
حبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول
حبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است
حبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز
حبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی
حبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد
حبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حبس ابد
حبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد
حبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد
حبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول
حبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است
حبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز
حبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی