جدول جو
جدول جو

معنی حباک - جستجوی لغت در جدول جو

حباک
(حِ)
رسن کمربند. ج، حبک، تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب) ، حباک الحمام، سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج، حبکه، حبک، حبک، سر ریگ توده (؟). راه در ریگ توده، شکن آب، شکن زره، موی جعد، شکن موی، راه ستارگان. مسیر ستارگان. راه آسمان چون شکن شکن. (مهذب الاسماء). ج، حبک، حبائک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباک
تصویر تباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حبان
تصویر حبان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سباک
تصویر سباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حکاک
تصویر حکاک
کسی که نوشته یا صورتی را روی نگین یا فلز حک می کند، نگین ساز، مهرساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سباک
تصویر سباک
گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر، ریخته گر، زرگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هباک
تصویر هباک
فرق سر، میان سر، تارک، برای مثال یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندر آمد همان دم به خاک (فردوسی - مجمع الفرس - هباک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حباب
تصویر حباب
دوستی، عشق، محبوب
دیو، شیطان، مار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خباک
تصویر خباک
چهاردیواری بدون سقف برای نگه داری چهارپایان، برای مثال خدنگش بیشه بر شیران کند تنگ / کمندش دشت بر گوران خباکا (رودکی - ۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شباک
تصویر شباک
شبکه ها، چیزهای سوراخ سوراخ، تورهای ماهیگیری، دامهای صیادی، چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند، جمع واژۀ شبکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبات
تصویر حبات
حبه ها، یک دانه ها، یک حب ها، جمع واژۀ حبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حباب
تصویر حباب
برآمدگی هایی که هنگام سقوط چیزی در آب یا موقع آمدن باران در سطح آب پیدا می شود
پوشش شیشه ای یا پلاستیکی که روی چراغ می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ کِ)
جمع واژۀ حبوکر. (منتهی الارب). سنگلاخها. ریگزارها
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیاک
تصویر حیاک
بافتن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباک
تصویر کباک
طناب از لیف خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباک
تصویر هباک
فرق سر، تارک تارک سر فرق سر: (یکی گرز زد ترک را برهباک کزاسب اندرآمد همانگه بخاک) (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباک
تصویر تباک
از سر و کول هم بالا رفتن، بر هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناک
تصویر حناک
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباکر
تصویر حباکر
سنگلاخها، ریگزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباض
تصویر حباض
سستی، ضعف
فرهنگ لغت هوشیار
پری، جمع حبل، رگ های نره، ستاک ها ساغ ها ریسمانگر ریسمانتاب ریسمانها رشته ها ریسمان تاب، ریسمان فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبان
تصویر حبان
جمع حب، دانه ها گویک ها گویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبائک
تصویر حبائک
جمع حبیکه، ریگراه راه های ریگناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبتک
تصویر حبتک
استخوانی تکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراک
تصویر حراک
جنب جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی، عشق، محبوب بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبات
تصویر حبات
جمع حبه، برزها تخمک ها جمع حبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبار
تصویر حبار
زکابفروش، ماهی زکاب (مرکب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباک
تصویر سباک
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباک
تصویر رباک
خودزر از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبال
تصویر حبال
((حِ))
جمع حبل، ریسمان ها، رشته ها
فرهنگ فارسی معین
((حُ))
برآمدگی کوچک که به علت سقوط چیزی در آب ایجاد می شود. در فارسی آب سوار گویند، روپوش شیشه ای که روی چراغ گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حباب
تصویر حباب
((حِ))
دوست داشتن
فرهنگ فارسی معین