جدول جو
جدول جو

معنی حاینه - جستجوی لغت در جدول جو

حاینه(یِ نَ)
رجوع به حائنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانیه
تصویر حانیه
(دخترانه)
مؤنث حانی، میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساینه
تصویر ساینه
(دخترانه)
در گویش مازندران سایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاضنه
تصویر حاضنه
زنی که نگه داری و پرورش کودک را به عهده دارد، پرستار، دایه
فرهنگ فارسی عمید
(قِ نَ)
نعت فاعلی، تأنیث حاقن، معده. (منتهی الارب) ، مغاک که میان ترقوه و کتف است، و آن دو باشد. (منتهی الارب). میان چنبر گردن و رگ گردن. گو چنبر گردن، قسمت زیرین شکم. ج، حواقن. (منتهی الارب) ، لألحقن حواقنک بذواقنک، یعنی ترا به فکر خواهم انداخت، چه انسان متفکر ذقن را به گودی ترقوه فرومی برد. این مثل را هنگام تهدید به قهر و غلبه گویند. (از منتهی الارب) ، گو دندان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَنَ)
نوعی ماهی خرد شبیه به ساردنی که در جنوب ایران معروف و مأکول میباشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
تأنیث حسین. امراءه حسینه، زنی صاحب جمال. زن زیبا
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
بندری است در جنوب ایران که محل صید مروارید بوده است
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ نَ)
ازاعلام است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ نَ)
تأنیث حائن. محنت نازلۀ مهلکه. بلای مهلک. ج، حوائن، می. (منتهی الارب). و ظاهراً معنی اخیر برای حانیه به تقدیم نون بر یاء است
لغت نامه دهخدا
(صِ نَ)
تأنیث حاصن. زن پارسا. ج، حاصنات، حواصن
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ نَ)
ام حبین. العظایه. (قطر المحیط). جانورکی است کلان شکم مشابه حرباء و آن را ام حبین نیز گویند. (آنندراج). و در منتهی الارب آن را حبیبه آورده است
لغت نامه دهخدا
(یِ ضَ)
آنکه او را حیض افتاده باشد. حایض. (منتهی الارب) (صراح)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
رجوع به حائره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نعت فاعلی مؤنث از حنو. مهربان، زنی که شوی نکند از مهربانی که با فرزند دارد. (منتهی الارب) ، گوسپند که خم دهد گردن خود را بدون علت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهریست در ساحل شمالی از قسمت غربی جزیره کریت (اقریطش) ، مرکز ولایت کریت به ساحل یمین نهر کلادیسوس، در جهت غربی شبه جزیره آکروتیری و لنگرگاه سود در 35 درجه و30 دقیقۀ عرض شمالی و 40 درجه و 21 دقیقۀ طول شرقی. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و نصاری و عده ای یهودی است. 22 مسجد و جامع و 6 تکیه و 2 کلیسای یونانی و یک کلیسای کاتولیک و 13 مکتب اناث و ذکور برای مسلمانان و نصاری و یهودیان و دو بیمارستان و 2 سربازخانه و توپخانه، 3 حمام و 7 قنات و یک باغ ملی، 7 کار خانه صابون پزی، و 2 کار خانه ذوب فلزات و 2آسیای بخاری و یک دستگاه کشتی سازی و 4 مطبعه دارد و گرداگرد شهرسوری هست و دو دروازه دارد. بناهای آن خشتی است و بیشتر بطرز قدیم و از آثار زمان وندیک هاست و کوچه های آن پرپیچ وخم است. لنگرگاه این شهر از جانب شمال بوسیلۀ یک رصیف متشکل از تخته سنگها مسدود شده و در یک طرف درونی لنگرگاه یک قلعه، و در طرف دیگر آن قله ایست که منار بحری (منارهالبحر) بر وی تعبیه شده است. در طرف مشرق قصبه لنگرگاه مهم سوده و همچنین در نزدیکی این شهرک ییلاقهای خوب و نیز قصبۀ حلپه است، در لنگرگاه سوده یک دارالصنایع بحری موجود است. این شهر یکی از بلاد بسیار قدیمی و نام باستانی آن ’کیدونیا’ است و در گرداگرد وی بعضی آثار عتیقۀ مشهور نیز یافت شود. این شهر در قرون وسطی بدست وندیکها افتاد و آنان بنای شهر مزبور را تجدید، و استوار و مستحکم ساختند. غازی یوسف پاشا در زمان سلطان ابراهیم خان این شهر را فتح کرد و از سال 1055 هجری قمری تا این اواخر شهر مرکزی ایالت کریت، شهر قندیه بود که بزرگترین شهر جزیره میباشد. در 1272 هجری قمری شهر حانیه را مرکز این ایالت قرار دادند، یکی از سنجاقهای پنجگانه ای که ولایت کریت (اقریطش) مرکب از آنها میباشد و عبارت است از قسمت غربی جزیره مزبور و از طرف مشرق محدود است به سنجاق اسفاکیه. اراضی آن کلیهً کوهستانی است و بعضی نقاط هم حاصلخیز میباشد. محصولات این قسمت مانند محصولات قسمتهای دیگر جزیره است که عبارت است از زیتون، پرتقال، لیمو، انگور و غیره. این سنجاق به سه قضا و 9 ناحیه منقسم گشته و 282 دهکده دارد
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
می. (منتهی الارب). خمر، حاناه. حانوت. دکان می فروش، می فروشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
شاعر معروف به ’خانم قرائت’ و ’درهالعلماء’. او راست: دیوانی که در زمان حیات ناظم در 1332 هجری قمری در تهران چاپ شده است. (ذریعه ج 9 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
تأنیث حصین. استوار. محکم. (غیاث). درع حصینه، زرهی محکم و استوار
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان گاورود، بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 30 هزارگزی شمال کامیاران و 5 هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنندج واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 208 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ)
بائنه. بائن. کمان نرم که زه آن نهایت دور باشد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(شَ)
معامله کردن با کسی به هنگامها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاینه
تصویر هاینه
بتحقیق بی شک قطعا لابد: (پسرگفت: هرآینه تا رنج نبری گنج برنداری) توضیح مرحوم بهار نوشته: (هرآیینه که بتخفیف هرآینه شده ومعنی آن بهرقاعده وبهرآیین است که ماحالا بهرصورت گوییم همه ازهمین اصل و ریشه (آذین) است چنانکه دربالاآمده. ادونک همریشه آذین است. توضیح، هرآینه درفارسی ازادوات تاکید است. واغلب درسرجواب شرط درمی آید واستعمال آن جزدرمورد تاکیدصحیح نیست گاهی دیده میشود که آنرا بجای یکی از ادوات شرط بکارمیبرندمانند: (هرآینه تحصیل کنی بسعادت خواهی رسید) درصورتی که بایدنوشته شود: (اگر تحصیل کنی هرآینه بسعادت خواهی رسید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینه
تصویر کاینه
مونث کاین (کاین) :جمع کاینات (کائنات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصینه
تصویر حصینه
استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حانیه
تصویر حانیه
می میفروشی میفروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایضه
تصویر حایضه
زن دشتان حایض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائنه
تصویر حائنه
آسیب کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصنه
تصویر حاصنه
زن پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضنه
تصویر حاضنه
پرستار، دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقنه
تصویر حاقنه
کم (معده)، زیر شکم، گوچنبر گردن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بائن: و چاه ژرف، برگزیده کالا، پیشکشی ارمغان زن به مرد هنگام زناشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضنه
تصویر حاضنه
((ضَ نِ))
دایه، پرستار کودک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاینه
تصویر هاینه
((نِ))
کلمه تأکید، مخفف هرآینه
فرهنگ فارسی معین