جمع واژۀ حاکم در حالت نصبی و جرّی. حاکمون. - احکم الحاکمین، یکی از نامهای صفات خدای تعالی. استوارترین داوران. داورتر داوران. رجوع به احکم الحاکمین شود
جَمعِ واژۀ حاکم در حالت نصبی و جرّی. حاکمون. - احکم الحاکمین، یکی از نامهای صفات خدای تعالی. استوارترین داوران. داورتر داوران. رجوع به احکم الحاکمین شود
تثنیۀ حکم. دو حکم که هر یک را یکی از دو خصم برای فیصل و قطع دعوی تعیین کند. و چون مطلق گویند ابوموسی اشعری حکم اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) در حرب صفین وعمرو بن العاص حکم معاویه بن ابی سفیان مراد باشد. آنگاه که بحیلۀ عمرو سپاهیان معاویه قرآنها بر نیزه کردند اصحاب علی (ع) فریفته شدند و آن حضرت را بقبول حکمیت مجبور ساختند و پس از چند روز مشاوره ابوموسی و عمرو بن عاص بر آن نهادند که علی و معاویه هر دو را از خلافت خلع کنند تا مسلمانان دیگری را بخلافت بگزینندو ابوموسی این عشوه بخورد و بر منبر شد و گفت من علی را چنانکه این انگشتری را از انگشت بیرون میکنم ازخلافت بیرون کردم و سپس عمرو بمنبر برآمد و گفت: همچنانکه من انگشتری بر انگشت میکنم معاویه را بخلافت مسلمین اختیار میکنم. و پس از این وقعه اصحاب امیرالمؤمنین بر دو فرقه شدند و فرقه ای که سپس بنام خوارج خوانده شدند لاحکم الاﷲ گفتند و بر حضرت او طغیان کردندو با اینکه غلبه سپاه امیرالمؤمنین را بود بدین حیله بی نتیجه ماند. رجوع به ناسخ التواریخ ج مخصوص به امیرالمؤمنین و تاریخ طبری و کامل ابن اثیر شود
تثنیۀ حکم. دو حکم که هر یک را یکی از دو خصم برای فیصل و قطع دعوی تعیین کند. و چون مطلق گویند ابوموسی اشعری حکم اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) در حرب صفین وعمرو بن العاص حکم معاویه بن ابی سفیان مراد باشد. آنگاه که بحیلۀ عمرو سپاهیان معاویه قرآنها بر نیزه کردند اصحاب علی (ع) فریفته شدند و آن حضرت را بقبول حکمیت مجبور ساختند و پس از چند روز مشاوره ابوموسی و عمرو بن عاص بر آن نهادند که علی و معاویه هر دو را از خلافت خلع کنند تا مسلمانان دیگری را بخلافت بگزینندو ابوموسی این عشوه بخورد و بر منبر شد و گفت من علی را چنانکه این انگشتری را از انگشت بیرون میکنم ازخلافت بیرون کردم و سپس عمرو بمنبر برآمد و گفت: همچنانکه من انگشتری بر انگشت میکنم معاویه را بخلافت مسلمین اختیار میکنم. و پس از این وقعه اصحاب امیرالمؤمنین بر دو فرقه شدند و فرقه ای که سپس بنام خوارج خوانده شدند لاحکم الاﷲ گفتند و بر حضرت او طغیان کردندو با اینکه غلبه سپاه امیرالمؤمنین را بود بدین حیله بی نتیجه ماند. رجوع به ناسخ التواریخ ج مخصوص به امیرالمؤمنین و تاریخ طبری و کامل ابن اثیر شود
سمت حاکم. حاکمیت. قدرت. اختیار. حکمرانی: امیرالمؤمنین ترا نگهبان ایشان کرده، و سیاست ایشان را بتو حواله کرده و تو را جهت حاکمی ایشان خواسته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). آن روز هیچ حکم نباشد مگر بعدل ایزد سذوم را ننشسته بحاکمی. ناصرخسرو (دیوان ص 451)
سمت حاکم. حاکمیت. قدرت. اختیار. حکمرانی: امیرالمؤمنین ترا نگهبان ایشان کرده، و سیاست ایشان را بتو حواله کرده و تو را جهت حاکمی ایشان خواسته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). آن روز هیچ حکم نباشد مگر بعدل ایزد سذوم را ننشسته بحاکمی. ناصرخسرو (دیوان ص 451)
حاکمی. عمل حاکم. - حق حاکمیت ملی، حقی که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته و پذیرفته است، و به موجب آن باید ملتها بر سرنوشت خود مسلط باشند و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد
حاکمی. عمل حاکم. - حق حاکمیت ملی، حقی که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته و پذیرفته است، و به موجب آن باید ملتها بر سرنوشت خود مسلط باشند و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان
حاکم بودن، مسلط بودن، اعمالی که دولت ها برای اعمال قدرت و حل مسایلی که به حفظ نظم عمومی وابسته است انجام دهند، ملی حقی است که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته است و به موجب آن ملت ها باید برسرنوشت خود حاکم باشند
حاکم بودن، مسلط بودن، اعمالی که دولت ها برای اعمال قدرت و حل مسایلی که به حفظ نظم عمومی وابسته است انجام دهند، ِ ملی حقی است که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته است و به موجب آن ملت ها باید برسرنوشت خود حاکم باشند