جدول جو
جدول جو

معنی حانقه - جستجوی لغت در جدول جو

حانقه
(نِ قَ)
نعت فاعلی از حنق. (منتهی الارب). خشم گیرنده. کینه ورز. خشم گن. خشم گین. خشم گرفته. حنق. حنیق. کینه توز. کینه ور
لغت نامه دهخدا
حانقه
خشم گیرنده، کینه ور
تصویری از حانقه
تصویر حانقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانیه
تصویر حانیه
(دخترانه)
مؤنث حانی، میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاقه
تصویر حاقه
شصت و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
موضعی به مغرب بیجناباد از نواحی مکران
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
نام سربازانی است که در تونس زیر دست بیگ انجام وظیفه می کنند، و وظایف ایشان مانند وظیفۀ ژاندارمری در ممالک دیگر است. ج، حوانب. (دزی ج 1 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(حانْ نَ)
نعت فاعلی مؤنث از حنین، ناقه که از جدایی بچۀ خود بنالد، ناقه: ما له حانه و لا آنه، او را نه ناقه ونه گوسفند است، ای لا ناقه و لا شاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
معرب خانه، دکان می. (منتهی الارب). دکان می فروش. (مهذب الاسماء). خانه خمّار. میخانه. (زمخشری). دکان خمار و غیر او. میکده. خراب گاه. دکان شراب. ج، حانات. (زمخشری) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حاقْ قَ)
بلای ثابت. ج، حواق ّ. (منتهی الارب) ، قیامت. (منتهی الارب) (دهار). رستخیز، سمیت بذلک لأن ّ فیها حواق ّ الامور او یحق لکل قوم عملهم: الحاقه ما الحاقه و ما ادریک ما الحاقه. (قرآن 1/69-3) (منتهی الارب) ، رجل حاقهالرجل، مرد کامل در مردی. مرد مرد. (منتهی الارب). مانند حاق ّالرجل، رجل حاقهالشجاع، مرد کامل در دلاوری. (منتهی الارب). مانند حاق ّالشجاع
لغت نامه دهخدا
(نِ قَ / قِ)
پرسیاوشان و آن دوایی باشد که بعربی دم الاخوین خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی از توابع آذربایجان و بدانجا معدن مس باشد. (جغرافیایی اقتصادی کیهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
می. (منتهی الارب). خمر، حاناه. حانوت. دکان می فروش، می فروشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهریست در ساحل شمالی از قسمت غربی جزیره کریت (اقریطش) ، مرکز ولایت کریت به ساحل یمین نهر کلادیسوس، در جهت غربی شبه جزیره آکروتیری و لنگرگاه سود در 35 درجه و30 دقیقۀ عرض شمالی و 40 درجه و 21 دقیقۀ طول شرقی. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و نصاری و عده ای یهودی است. 22 مسجد و جامع و 6 تکیه و 2 کلیسای یونانی و یک کلیسای کاتولیک و 13 مکتب اناث و ذکور برای مسلمانان و نصاری و یهودیان و دو بیمارستان و 2 سربازخانه و توپخانه، 3 حمام و 7 قنات و یک باغ ملی، 7 کار خانه صابون پزی، و 2 کار خانه ذوب فلزات و 2آسیای بخاری و یک دستگاه کشتی سازی و 4 مطبعه دارد و گرداگرد شهرسوری هست و دو دروازه دارد. بناهای آن خشتی است و بیشتر بطرز قدیم و از آثار زمان وندیک هاست و کوچه های آن پرپیچ وخم است. لنگرگاه این شهر از جانب شمال بوسیلۀ یک رصیف متشکل از تخته سنگها مسدود شده و در یک طرف درونی لنگرگاه یک قلعه، و در طرف دیگر آن قله ایست که منار بحری (منارهالبحر) بر وی تعبیه شده است. در طرف مشرق قصبه لنگرگاه مهم سوده و همچنین در نزدیکی این شهرک ییلاقهای خوب و نیز قصبۀ حلپه است، در لنگرگاه سوده یک دارالصنایع بحری موجود است. این شهر یکی از بلاد بسیار قدیمی و نام باستانی آن ’کیدونیا’ است و در گرداگرد وی بعضی آثار عتیقۀ مشهور نیز یافت شود. این شهر در قرون وسطی بدست وندیکها افتاد و آنان بنای شهر مزبور را تجدید، و استوار و مستحکم ساختند. غازی یوسف پاشا در زمان سلطان ابراهیم خان این شهر را فتح کرد و از سال 1055 هجری قمری تا این اواخر شهر مرکزی ایالت کریت، شهر قندیه بود که بزرگترین شهر جزیره میباشد. در 1272 هجری قمری شهر حانیه را مرکز این ایالت قرار دادند، یکی از سنجاقهای پنجگانه ای که ولایت کریت (اقریطش) مرکب از آنها میباشد و عبارت است از قسمت غربی جزیره مزبور و از طرف مشرق محدود است به سنجاق اسفاکیه. اراضی آن کلیهً کوهستانی است و بعضی نقاط هم حاصلخیز میباشد. محصولات این قسمت مانند محصولات قسمتهای دیگر جزیره است که عبارت است از زیتون، پرتقال، لیمو، انگور و غیره. این سنجاق به سه قضا و 9 ناحیه منقسم گشته و 282 دهکده دارد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نعت فاعلی مؤنث از حنو. مهربان، زنی که شوی نکند از مهربانی که با فرزند دارد. (منتهی الارب) ، گوسپند که خم دهد گردن خود را بدون علت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ قَ)
تأنیث حالق، قطع رحم، زنی که از مصیبتی موی سر خود سترده باشد، بدیمن. (منتهی الارب). مشئوم
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ)
نعت فاعلی، تأنیث حاقن، معده. (منتهی الارب) ، مغاک که میان ترقوه و کتف است، و آن دو باشد. (منتهی الارب). میان چنبر گردن و رگ گردن. گو چنبر گردن، قسمت زیرین شکم. ج، حواقن. (منتهی الارب) ، لألحقن حواقنک بذواقنک، یعنی ترا به فکر خواهم انداخت، چه انسان متفکر ذقن را به گودی ترقوه فرومی برد. این مثل را هنگام تهدید به قهر و غلبه گویند. (از منتهی الارب) ، گو دندان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نِ قَ)
نام عبادتگاه کرّامیّه است در بیت المقدس. (از معجم البلدان و مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(نِ قَ)
مؤنث خانق. رجوع به خانق شود
لغت نامه دهخدا
(نِ قَهْ)
مخفف خانقاه. (شرفنامۀ منیری). ج، خوانق، خوانیق. رجوع به خانقاه شود:
خانه وخانقه و منزل ما زیر زمین
ما بتدبیر سرا ساختن و بام و دریم.
خاقانی.
خانقه جای تو و خانه می جای من است
پیر سجاده ترا داده و زنار مرا.
خاقانی.
لوت خوردند و سماع آغاز کرد
خانقه تا سقف شد پردود و گرد.
مولوی.
شوری ز وصف روی تو در خانقه فتاد
صوفی طریق خانه خمار برگرفت.
سعدی (بدایع).
برون نمیرود از خانقه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند.
سعدی (طیبات).
مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت.
سعدی (طیبات).
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم.
حافظ.
بر سر بام خانقه تا تو نموده ای گذر...
وقارشیرازی.
- خانقه دار، ملازم خانقاه:
طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن
خانقه داران جان بودند آنجا جامه در.
سنائی.
- خانقه نشین، آنکه منزل بخانقاه کند فقر و درویشی را. صوفی. زاهد خرقه پوش
لغت نامه دهخدا
تصویری از حاناه
تصویر حاناه
می فروشی، کلبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقه
تصویر حاقه
رستخیز، قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حانیه
تصویر حانیه
می میفروشی میفروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقنه
تصویر حاقنه
کم (معده)، زیر شکم، گوچنبر گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حازقه
تصویر حازقه
جماعت، حزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانقه
تصویر سانقه
پرسیاوشان از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار