جدول جو
جدول جو

معنی حالوما - جستجوی لغت در جدول جو

حالوما
گیاهی باشد سرخ به سیاهی مایل و آنرا سرخ مرد میگویند. (برهان). به سریانی ابوخلسا (انخوسا است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). حمیراء. خس الحمار. رجل الحمار. کحلاء. تانیت. شنجار، شنگار. انقلیا. مالقس. هوچوبه
لغت نامه دهخدا
حالوما
سرخ مرد از گیاهان انخوسا
تصویری از حالوما
تصویر حالوما
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالویا
تصویر سالویا
(دخترانه)
نام گلی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالومه
تصویر سالومه
(دخترانه)
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حالیا
تصویر حالیا
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، اینک، بالفعل، الحال، فعلاً، عجالتاً، حالا، فی الحال، کنون، ایمه، همینک، ایدون، ایدر، الآن، نونبرای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)، تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ - ۷۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالنما
تصویر سالنما
دفترچه یا ورق کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ کنند، تقویم، گاه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ کَ دَ)
اکنون، حالی، در این وقت، فعلاً، عجالهً: کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد، (جهانگشای جوینی)،
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من،
حافظ،
یارب این شمع دل افروز ز کاشانۀ کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانۀ کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین منست
تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست ؟
حافظ،
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز،
حافظ،
صوفی صومعۀ عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم،
حافظ،
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی،
حافظ،
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم،
حافظ،
حالیامصلحت وقت در آن می بینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم،
حافظ،
حالیا مزار و مرقد مطهر ایشان آنجا است، (انیس الطالبین بخاری نسخۀ مؤلف ص 23)، و اشارت به موضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا آنجا است، (انیس الطالبین بخاری ص 226)،
از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است،
کمال خجندی،
خرج کن اینکه حالیا دارم
آنچه یابم دگر برت آرم،
مکتبی
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای قوم لوط در فلسطین، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
لغت نامه دهخدا
مرضی است که از آن ناخن بریزد، (آنندراج)، مرضی است که از زیادی بلغم تولید شود، (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 150)
لغت نامه دهخدا
باقلای قبطی است، رجوع به باقلا شود، (از مفردات ابن البیطار)، غالالوط، غالالوطا
لغت نامه دهخدا
شهری است در روسیۀ مرکزی در ساحل رود اوکا و 122000 تن سکنه دارد، صنعت دباغی و انواع پوست آنجا معروف است، منطقۀ سردسیری است و از نوامبر تا مارس یخبندان است، یک چهارم سطح آن از جنگل پوشیده شده است
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
یا کالمل گردی است سفید بسیار نرم و سنگین و بی بو و بی طعم که در آب و آلکل و اتر و روغنها غیر محلول می باشد و تحت تأثیر قلیاها به رنگ خاکستری درآمده و تحت تأثیر ایدروژن سولفوره و سولفورهای قلیائی سیاه میشود. تحت تأثیر نور آفتاب و یا اجسام آلی کالومل تجزیه شده و جیوه و سوبلیمه بدست می آید بنابراین نباید کالومل را به شکل پاستیل که از اجسام آلی و نشاسته درست شده تجویز نمود. اگر کالومل را در روی زخمها بگذارند به ترکیبات محلول تبدیل شده و خاصیت ضد عفونی پیدا میکند وممکن است برای بافتها کم و بیش محرک باشد در داخل دستگاه گوارش بتدریج حل شده و تبدیل به کلرور مضاعف جیوه و سود میگردد. در چنین حالت خاصیت ضدعفونی و ضد کرم و در بعضی دامها تأثیر مسهلی نیز پیدا میکند.
ناسازگاری - بعضیها معتقدند که کالومل در مجاورت اسیدها و کلرورها تبدیل به کلرور مرکوریک شده است ولی هیچوقت تجربه این قسمت را ثابت نکرده است از این جهت تا موقعی که تجربه دقیقی بعمل نیامده باشد این عقیدۀ قدیمی را باید محترم شمرد. کالومل با یدورها و اسید سیانیدریک و سرانجام با اجسام اکسیدان و قلیاها ناسازگاری میدهد. کالومل را برای درمان که راتیت مزمن و زخمهای سفیدۀ چشم بکار می برند. (از درمان شناسی عطائی ج 1 ص 203)
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ)
مجمع الجزائر ملانزی که در سال 1914 میلادی تقسیم شد و قسمتی از آن تحت استیلای انگلیس درآمد، (قسمت شرقی آن بسیار مهم است و 100300 تن سکنه دارد. حاکم نشین آن تولاژی است.) و قسمتی از آن به آلمان تعلق گرفت این قسمت در سال 1914 میلادی زیر نظر و حکومت استرالیا درآمد. در آنجا، نارگیل، صدف، چوب به دست می آید. جنگهای بزرگ هوایی مابین آمریکا و ژاپن در سال 1942 در این جزیره واقع شده است
لغت نامه دهخدا
(لُ مُ)
پسر و جانشین داوید. او از سال 973 تا 935 قبل از میلاد حکومت کرده است. او هم ّ خود را مصروف زیبایی دول خود و ترتیب کلیسای بیت المقدس کرده است. عقل و استعداد او در شرق افسانه شده است. آداب و رسوم او مربوط به سه کتاب کلیسایی بیبل است
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
مرقس 15: زوجه زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی بود. قول صحیح آنکه خاله مسیح (یوئیل 19، 25) و از تابعین مسیح بود (انجیل متی 27، 56 مرقس 16، 1) و حال اینکه در بدو الامر ماهیت ملکوت مسیح را نفهمیده بود. (انجیل متی 20:21). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
ملکه یهود دختر هرود فیلیپ و هرودیاد بوسیلۀ حیله و مکر عمویش هرودیا انتیپاس سر ژان باپتیست مقدس را از تن جدا کرد زیرا او موجب قطع رابطۀ آنتیپاس و هرودیاد شده بود
لغت نامه دهخدا
از قراء قوم لوط، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
برندۀ کار: رجل حالوقه، برنده. بران: سیف حالوقه
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پزشکان دوازده گانه یونانی است که آنان را چون بروج اثناعشر متصل بیکدیگر و سودمند میشمرده اند، (عیون الانباء ج 1 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(کُو)
شهر و بندری بمغرب اتازونی (واشنگتن) بر کنار اقیانوس آرام. دارای 125000 تن سکنه و کارخانه های ذوب آهن و مس و کار خانه چوب بری است. فعالیت های صنعتی فراوان دارد. صادرات عمده آن چوب و غله و پوستهائی است که از آن لباس سازند
لغت نامه دهخدا
نام داروئی است بسریانی که آن را بفارسی ’شنگار’ گویند و بعربی ’حافرالحمار’ خوانند، ورق آن سرخ بسیاهی مایل باشد چون بیخ آن را زنان آبستن برگیرند بچه بیندازند، (برهان قاطع) (آنندراج)، شنجار، شجرهالدم، عاقر شمعاء عود الفالوذج، رجل الحمامه، خردل صحرایی، انجسا، خس الحمار، هواجوا، اکلک، هوه چوبه، کحلاء ابوخلسا، کحیلاء، حناالغزاله، گاوزبان تلخ
لغت نامه دهخدا
نوعی از پنیر است یا شیر ستبرشده که مشابه پنیر تازه باشد، (منتهی الارب)، شنجار، رجوع به حالوما شود
لغت نامه دهخدا
یاقوت در معجم البلدان آرد: نام موضعی است و گوید ابن القطاع آنرا حاضور با ضاد معجمه و بدون الف آورده است و آنرا نام آبی میداند (نمیدانم این دو نام را دو مسمی میباشد یا یکی از آن دو مصحف دیگریست)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حالوش
تصویر حالوش
کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالویا
تصویر سالویا
لاتینی مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الومه
تصویر الومه
زفتی (بخل دست خشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالیا
تصویر حالیا
اکنون، فعلاً، عجاله ً، عجالتاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالما
تصویر سالما
با سلامت، در حال سلامت، بی گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالنما
تصویر سالنما
جزوه ای که ایام سال را در آن ثبت کنند تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبلوما
تصویر دبلوما
تازی گشته دیپلم گواهینامه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کرمکش از دارو ها نام تجارتی پروتو کلرورد و مرکور است که بصورت گردی سفید رنگ میباشد و اقل از قرن سیزدهم ترکیبش شناخته شده و در پزشکی و صنعت بکار رفته است. در پزشکی خصوصا بعنوای داروی ضد کرم های دستگاه گوارش و ضد سیفیلیس بکار میرفته است و چون در مجاورت کلرورهای قلیایی (از قبیل نمک طعام) تبدیل به کلرورد و مرکور (سوبلیمه) که سمی شدید است میشود از این جهت مدت کمی قبل و بعد از تجویز و خوردن کالومل اغذیه بدون نمک باید تجویز گردد. کلمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالیا
تصویر حالیا
اکنون، حالا
فرهنگ فارسی معین
آخور بیشتر به آخور گاو و گوسفند گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
سال و ماه، تمامی روزهای سال، روزگار، گذشت زمان
فرهنگ گویش مازندرانی