گشت هر چیزی. حال، کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست. طریقه. (منتهی الارب). وضع. شأن. (المنجد). حال: کله. حیبه. حوبه. حسه. حاذه. (منتهی الارب). ج، حال، حالات: تبّه، حالت سخت. (منتهی الارب) : از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت... وی (محمود) دیده آمده است. (تاریخ بیهقی). جز که بدکردار کس بیدار نه کس چنین حالت ندید ای وای مام. ناصرخسرو. گرگ مرا حالت یوسف رسید گرگ نیم جامه نخواهم درید. نظامی. گر بخندد همچو ایشان آن زمان بی خبر از حالت خندندگان. مولوی. چو ملاح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندر آن حالت بمیرد. (گلستان). پیری صدوپنجاه ساله در حالت نزع است. (گلستان). بیچاره در حالت نومیدی بزبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت. (گلستان). و شرح آنچه بعد از این حالت میان خلف و حسین بن طاهر حادث شد، درموضع خویش به اشباع رسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 61) .در این حالت بود که یکی از خدمتکاران درآمد. (گلستان). توبه در این حالت که بر هلاک خویش اطلاع یافتی سودی نکند. (گلستان). پرسیدمش که چگونه ای و چه حالت است ؟ گفت: تا کودکان بیاوردم دیگر کودکی نکردم. (گلستان). اسیر فرنگ شدم در خندق طرابلس با جهودانم بکار گل بداشتند، یکی از رؤساء حلب که سابقۀ معرفتی در میان ما بود گذر کرد و بشناخت، گفت: این چه حالت است ؟ (گلستان). و یک نفس آرام نیافت، چون روز شد گفتمش آن چه حالت است ؟ (گلستان). در این حالت، که دو هندو از پس سنگی بدرآمدند. (گلستان). شهباز دست پادشهم این چه حالت است کز دست برده اند هوای نشیمنم. حافظ. حکم مستوری و مستی همه بر خاتمتست کس ندانست که آخر بچه حالت برود. حافظ. ، طبع. طور. حال، خصلت. (دهار)، موقع. مورد. جا. محل ّ، مرگ. موت: و چون ادمان مسیر ایشان را بطراز رسانید آوازۀ وقوع حالت کیوک خان برسید. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 248). آوازۀ حالت واقعۀ کیوک خان بشنید. (جهانگشای جوینی)، گزارش سرگذشت، ذوق. وجد. شور: مجنون عشق را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است. سعدی. اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست ترا، کژطبع جانوری. (گلستان). گر مطرب حریفان این پارسی بخواند در رقص و حالت آرد پیران پارسا را. حافظ. رقصیدن سرو و حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد. حافظ. در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد. حافظ. ، (اصطلاح تصوف) وجد. طرب. حال: فریاد از خلق برآمد و حالتها رفت. (اسرارالتوحید ص 45). چون قوّال این بیت بگفت درویشان را حالتی پدید آمد. (اسرارالتوحید ص 10). حالی که از آن حالت (مراقبت) بازآمدم یکی از دوستان گفت... (گلستان). مطربان گویی درآوازند و صوفی در سماع شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی. سعدی. چون صوفیان به حالت و رقصند در سماع ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم. حافظ. رهی زن که صوفی بحالت رود بمستی ّوصلش حوالت رود. حافظ. ، در تداول فارسی، چگونگی در صورتی یا معنایی که به بیان نتوان آورد: چشمهای بی حالتی یا باحالتی دارد، یعنی بی آن و بی گیرائی یا باآن و باگیرائی، و در بیت ذیل شیخ نظامی که حق تسامح در استعمال کلمات دارد معنی حالت را نمیدانم: آن شغل طلب ز روی حالت کز کرده نباشدت خجالت. - بشوریده حالت، پریشان حال: شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس. شهاب الدین محمد بن همام (از لباب الالباب). - زبان حالت، زبان حال: خاقانی را زبان حالت از نامده ترجمان ببینم. خاقانی
گشت ِ هر چیزی. حال، کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست. طریقه. (منتهی الارب). وضع. شأن. (المنجد). حال: کله. حیبه. حوبه. حسه. حاذه. (منتهی الارب). ج، حال، حالات: تبّه، حالت سخت. (منتهی الارب) : از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت... وی (محمود) دیده آمده است. (تاریخ بیهقی). جز که بدکردار کس بیدار نه کس چنین حالت ندید ای وای مام. ناصرخسرو. گرگ مرا حالت یوسف رسید گرگ نیَم جامه نخواهم درید. نظامی. گر بخندد همچو ایشان آن زمان بی خبر از حالت خندندگان. مولوی. چو ملاح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندر آن حالت بمیرد. (گلستان). پیری صدوپنجاه ساله در حالت نزع است. (گلستان). بیچاره در حالت نومیدی بزبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت. (گلستان). و شرح آنچه بعد از این حالت میان خلف و حسین بن طاهر حادث شد، درموضع خویش به اشباع رسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 61) .در این حالت بود که یکی از خدمتکاران درآمد. (گلستان). توبه در این حالت که بر هلاک خویش اطلاع یافتی سودی نکند. (گلستان). پرسیدمش که چگونه ای و چه حالت است ؟ گفت: تا کودکان بیاوردم دیگر کودکی نکردم. (گلستان). اسیر فرنگ شدم در خندق طرابلس با جهودانم بکارِ گِل بداشتند، یکی از رؤساء حلب که سابقۀ معرفتی در میان ما بود گذر کرد و بشناخت، گفت: این چه حالت است ؟ (گلستان). و یک نفس آرام نیافت، چون روز شد گفتمش آن چه حالت است ؟ (گلستان). در این حالت، که دو هندو از پس سنگی بدرآمدند. (گلستان). شهباز دست پادشهم این چه حالت است کز دست برده اند هوای نشیمنم. حافظ. حکم مستوری و مستی همه بر خاتمتست کس ندانست که آخر بچه حالت برود. حافظ. ، طبع. طور. حال، خصلت. (دهار)، موقع. مورد. جا. محل ّ، مرگ. موت: و چون ادمان مسیر ایشان را بطراز رسانید آوازۀ وقوع حالت کیوک خان برسید. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 248). آوازۀ حالت واقعۀ کیوک خان بشنید. (جهانگشای جوینی)، گزارش سرگذشت، ذوق. وجد. شور: مجنون عشق را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است. سعدی. اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست ترا، کژطبع جانوری. (گلستان). گر مطرب حریفان این پارسی بخواند در رقص و حالت آرد پیران پارسا را. حافظ. رقصیدن سرو و حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد. حافظ. در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد. حافظ. ، (اصطلاح تصوف) وجد. طرب. حال: فریاد از خلق برآمد و حالتها رفت. (اسرارالتوحید ص 45). چون قوّال این بیت بگفت درویشان را حالتی پدید آمد. (اسرارالتوحید ص 10). حالی که از آن حالت (مراقبت) بازآمدم یکی از دوستان گفت... (گلستان). مطربان گویی درآوازند و صوفی در سماع شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی. سعدی. چون صوفیان به حالت و رقصند در سماع ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم. حافظ. رهی زن که صوفی بحالت رود بمستی ّوصلش حوالت رود. حافظ. ، در تداول فارسی، چگونگی در صورتی یا معنایی که به بیان نتوان آورد: چشمهای بی حالتی یا باحالتی دارد، یعنی بی آن و بی گیرائی یا باآن و باگیرائی، و در بیت ذیل ِشیخ نظامی که حق تسامح در استعمال کلمات دارد معنی حالت را نمیدانم: آن شغل طلب ز روی حالت کز کرده نباشدت خجالت. - بشوریده حالت، پریشان حال: شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس. شهاب الدین محمد بن همام (از لباب الالباب). - زبان حالت، زبان حال: خاقانی را زبان حالت از نامده ترجمان ببینم. خاقانی
چگونگی، وضع، خوشی، سرمستی، کیفیت نواختن قطعات موسیقی به شرط حفظ اصل آن، در نمایش تجسم افکار و احساسات به وسیله حرکات متناسب چهره و بدن، در عرفان، وجد، طرب
چگونگی، وضع، خوشی، سرمستی، کیفیت نواختن قطعات موسیقی به شرط حفظ اصل آن، در نمایش تجسم افکار و احساسات به وسیله حرکات متناسب چهره و بدن، در عرفان، وجد، طرب
فیلم کالت (Cult film) اصطلاحی در صنعت سینما است که به فیلم هایی اشاره دارد که همچنان پس از انتشارشان، طرفداران پایبندی و وفاداری بالایی دارند. این فیلم ها ممکن است در زمان انتشار اولیه خود توجه کمی از سوی مخاطبان و منتقدان داشته باشند، اما به تدریج توسط گروه های کوچکی از طرفداران به محبوبیت رسیده و به یک اثر مورد تحسین در بین این جامعه تبدیل شوند. ویژگی های فیلم های فرهنگی شامل موارد زیر می شود: 1. کارایی های خاص : این فیلم ها ممکن است دارای موضوعات، سبک نویسندگی و کارگردانی منحصر به فرد و یا عناصر خاصی از جمله دیالوگ های بی رحمانه، شخصیت های غیرمعمول یا مضامین تاریک باشند که جذابیت خاصی برای طرفداران دارند. 2. انگیزه های فرهنگی : این فیلم ها ممکن است به دلیل ارتباط عمیقی با یک زیرفرهنگ خاص، گروه اجتماعی یا ایدئولوژی مورد توجه قرار بگیرند و به نماد یا نماینده این انگیزه ها تبدیل شوند. 3. رویداد های فرهنگی : برخی از این فیلم ها به دلیل محبوبیت در رویدادهای فرهنگی، همچون جشنواره های فیلم مستقل یا نمایش های خاص، معروف می شوند و این باعث می شود که جامعه های کوچکتر از طرفداران این فیلم ها رشد کنند. 4. تأثیر ماندگار : این فیلم ها ممکن است به دلیل رونق دوباره آن ها در دوره های بعدی، به تأثیرگذاری و توجه طرفداران بیشتری برسند و به یک پدیده فرهنگی تبدیل شوند. به عنوان مثال هایی از فیلم های فرهنگی می توان به `The Rocky Horror Picture Show`, `The Big Lebowski`, `Donnie Darko`, `Fight Club` و `Blade Runner` اشاره کرد که هر کدام از آن ها برای دارندگان خود طرفداری قوی و وفادار دارند و به عنوان آثاری با تأثیر فرهنگی و جامعه ای درازمدت شناخته می شوند. فیلمهایی که به لحاظ هنری به نوعی متفاوتند وبه واسطه ی همین ویژگی برجسته می شوند.
فیلم کالت (Cult film) اصطلاحی در صنعت سینما است که به فیلم هایی اشاره دارد که همچنان پس از انتشارشان، طرفداران پایبندی و وفاداری بالایی دارند. این فیلم ها ممکن است در زمان انتشار اولیه خود توجه کمی از سوی مخاطبان و منتقدان داشته باشند، اما به تدریج توسط گروه های کوچکی از طرفداران به محبوبیت رسیده و به یک اثر مورد تحسین در بین این جامعه تبدیل شوند. ویژگی های فیلم های فرهنگی شامل موارد زیر می شود: 1. کارایی های خاص : این فیلم ها ممکن است دارای موضوعات، سبک نویسندگی و کارگردانی منحصر به فرد و یا عناصر خاصی از جمله دیالوگ های بی رحمانه، شخصیت های غیرمعمول یا مضامین تاریک باشند که جذابیت خاصی برای طرفداران دارند. 2. انگیزه های فرهنگی : این فیلم ها ممکن است به دلیل ارتباط عمیقی با یک زیرفرهنگ خاص، گروه اجتماعی یا ایدئولوژی مورد توجه قرار بگیرند و به نماد یا نماینده این انگیزه ها تبدیل شوند. 3. رویداد های فرهنگی : برخی از این فیلم ها به دلیل محبوبیت در رویدادهای فرهنگی، همچون جشنواره های فیلم مستقل یا نمایش های خاص، معروف می شوند و این باعث می شود که جامعه های کوچکتر از طرفداران این فیلم ها رشد کنند. 4. تأثیر ماندگار : این فیلم ها ممکن است به دلیل رونق دوباره آن ها در دوره های بعدی، به تأثیرگذاری و توجه طرفداران بیشتری برسند و به یک پدیده فرهنگی تبدیل شوند. به عنوان مثال هایی از فیلم های فرهنگی می توان به `The Rocky Horror Picture Show`, `The Big Lebowski`, `Donnie Darko`, `Fight Club` و `Blade Runner` اشاره کرد که هر کدام از آن ها برای دارندگان خود طرفداری قوی و وفادار دارند و به عنوان آثاری با تأثیر فرهنگی و جامعه ای درازمدت شناخته می شوند. فیلمهایی که به لحاظ هنری به نوعی متفاوتند وبه واسطه ی همین ویژگی برجسته می شوند.
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد