جدول جو
جدول جو

معنی حالاس - جستجوی لغت در جدول جو

حالاس
به یونانی اسفنج است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حالا
تصویر حالا
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، نون، حالیا، الحال، کنون، عجالتاً، ایدون، فعلاً، ایمه، الآن، اینک، فی الحال، همیدون، ایدر، بالفعل، همینک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاس
تصویر پالاس
پلاس، فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
پیتر سیمون، طبیعی دان آلمانی، مولد برلین 1741م، 1153/ هجری قمری و وفات 1811م، 1225/ هجری قمری وی در اورال، دریای خزر، آلتائی و چین سیاحت و بسیاری اکتشافات علمی کرده و او را کتابهای چند است
پسر اواندر و او بنابرقول ویرژیلیوس بدست تورنوس پادشاه قوم روتولی که در لاسیوم میزیستند کشته شد و انئاس انتقام وی بستد، (تمدن قدیم)
یکی از نامهای می نرو الهۀ جنگ
لغت نامه دهخدا
(اُ)
دیوانگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اکنون، کنون، اینک، نک، نون، الاّن، امروز، ایدر، ایمه، همیدون، ایدون، فی الحال، این زمان، در همین وقت، در همین حال، در همین زمان:
دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند،
سعدی،
، فوراً، معجلاً، عاجلاً، یک دم، (لغت نامۀ اسدی ص 515)، پیشادست، سلم، نقد، از حالا، از هم اکنون، از این ببعد: از حالا تا فردا، از امروز تا فردا
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
پلاس فروش. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 14 هزارگزی شمال سردشت و 3500 گزی مغرب جادۀ شوسۀ سردشت به مهاباد، در منطقۀ جنگلی و کوهستانی معتدل و هوای مالاریاخیزی واقع است و 109 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه سردشت تأمین میشود، محصولش غلات، توتون، مازوج و کتیراست، مردمش به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنعت دستی اهالی جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کال لا)
پسر هارپالوس سردار تسالی. وی در جنگهای اسکندر مقدونی با دارای کیانی به حکومت ولایات مفتوحه منصوب میشده است. (ایران باستان ج 2 ص 1243، 1246، 1247، 1260 و ج 3 ص 2024)
لغت نامه دهخدا
ژان، تاجری تولوزی، وی به سال 1698 متولد شد، او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیلۀ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابۀ مؤثر و مهیج ولتر به اثبات رسید و نسبت به وی اعادۀ حیثیت گردید
لغت نامه دهخدا
شعوری بدان معنی پلاس یعنی گلیم و نمد و جل و کهنه داده است و ظاهراً این صورت، لفظ ترکی پلاس فارسی است، و رجوع به نرم دار شود
لغت نامه دهخدا
یکی از مقربین (کلود) امپراطور روم که او برای ازدواج با اگری پین کلود، مخدوم خویش را مسموم ساخت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حلس و حلس
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
فی الفور. درحال
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حالت: لی مع اﷲ حالات لایسعنی فیها ملک مقرب و لا نبی مرسل،
- حالات الدهر، گردشهای روزگار
لغت نامه دهخدا
لقب ابوعبداﷲ احمد بن محمد بن اسحاق بن ابراهیم همدانی، معروف به ابن فقیه، رجوع به احمد بن محمد بن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ابریشم نرم و صاف، (ناظم الاطباء)، اما او در این قول متفرد است، آیا کلمه از ’با’ و ’لاس’ مرکب نیست ؟ چه لاس ابریشم فرومایه و پاک ناکرده است ؟
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بُ)
پوشیدن ستور. (تاج المصادر). پلاس بر پشت ستور افکندن. حلس پوشانیدن ستور را، احلال از احرام، بیرون آمدن از احرام. مقابل احرام (در حج ّ). (زوزنی) (منتهی الارب) ، حلال گردانیدن. (منتهی الارب). حلال کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، واجب کردن، احلال شاه، بسیارشیر شدن گوسپند از خوردن گیاه بهاری بعد از آنکه شیرش کم یا خشک شده باشد. (منتهی الارب). شیر در پستان آمدن بی زه. (تاج المصادر) ، در ماههای حلال درآمدن. (منتهی الارب). از ماههای حرام بیرون آمدن. (زوزنی) ، در حل ّ درآمدن که بیرون حرم باشد، از عهد و میثاق خویش بیرون آمدن. (منتهی الارب). از میثاق و عهد بیرون آمدن. (تاج المصادر) ، احلال بنفس، سزاوار عقوبت شدن. (منتهی الارب). مستوجب عقوبت شدن. (زوزنی) ، از حرام بیرون آمدن. (صدرالافاضل خوارزمی در شرح مقامات حریری)
لغت نامه دهخدا
الکساندر، از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت، رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود، پاره از چوب، (آنندراج)، درخت سطبر، (آنندراج)، و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود
لغت نامه دهخدا
جمع حالت، جاوران جاورها، چگونگی ها جمع حالت. کیفیات چگونگیها اوضاع، وقایع حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حلس، گلیم ها پلاس ها پلاس پوشاندن: ستوررا، پربارانی، گیاه انبوهی پرگیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاس
تصویر پالاس
فرانسوی کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالا
تصویر حالا
اینک ایدون نون اکنون درین وقت الان الحال: (حالا فرصت ندارم) اکنون، اینک، الان، کنون، این زمان، در همین وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالا
تصویر حالا
اکنون، در این وقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حالا
تصویر حالا
اکنون، کنون، اینگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
اکنون، الان، الحال، اینک، حال، حالیا، فعلاً
متضاد: بعداً، قبلاً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احوال، اوضاع، کیفیات، حوادث، وقایع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان دو هزار شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرایط
دیکشنری اردو به فارسی