جدول جو
جدول جو

معنی حاقول - جستجوی لغت در جدول جو

حاقول
نوعی ماهی سبز و دراز، (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاقول
تصویر شاقول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاهول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقول
تصویر عاقول
قسمت معظم دریا و موج آن، پیچ و خم رودبار، زمین بی نشان که در آن راه به جایی نمی برند، کار پوشیده و درهم، خارشتر
فرهنگ فارسی عمید
جزیرۀ حالول جزیره ای در خلیج فارس، در مشرق شبه جزیره قاطر
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حقله. مبتلی شدن اسپ و اشتربه بیماری حقله. (منتهی الارب). رجوع به حقله شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حقله، جمع واژۀ حقل. بزه ها و زمینهای سادۀ صالح زراعت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دره گز با 168 تن سکنه، آب آن از قنات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وادنگ. دبه. نکول. انکار پس از اقرار. رد. نکول پس از قبول. بازگشتن از گفتار و وعده خود. (یادداشت مؤلف).
- واقول آوردن، پس از اعتراف انکار کردن. دبه درآوردن. واقول درآوردن. نکول کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رسن که به آن بر درخت خرما برآیند، (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از کنزاللغات) (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء)، رسن که بدان بر خرمابن شوند، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دهی است در موصل، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، دیر عاقول، شهری است بین مدائن و نعمانیه و فاصله آن تا بغداد 15 فرسنگ است، (منتهی الارب)، رجوع به دیرعاقول شود
شهری است در مغرب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
معظم دریا یا موج آن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، اطراف وادی و نهر، (اقرب الموارد)، رودبار کژ، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، جوی کژ، ریگ توده، (منتهی الارب) (آنندراج)، کار پوشیده، زمین بی علم و نشان، گیاهی است که شتر خورد، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، نوعی از خرنوب است که کبر باشد و بعضی گویند درخت ساج است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
چوبی به اندازۀ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، رسنی است بر یکسر آن گلوله ای از آهن و مانند آن بنایان را، گلوله ای از سنگ یا برنج و آهن بقدر گردکان که ریسمان بدان بندند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان کجی و برآمدگی دوش دیوار از آن معلوم کنند، (از بهار عجم) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام)، گلوله ای است از برنج و آهن و سنگ بریسمان آویخته که معماران کجی و راستی دیوار بدان معلوم کنند، (از غیاث)، سنگ بنایان که بدان راستی دیوار معلوم نمایند ریسمانی است که دریک سر او چیزی ثقیل بندند و برابر دیواری که در کاربنا کردنند فروگذارند: تا دیوار دل بیقرارت جهت ساختن طاق و درگاه مانند شاقول پیوسته سرنگون آویخته، (رفیع واعظ در ابواب الجنان از آنندراج)،
چو شاقولش این رنگ ناریخته
دل من بمویی است آویخته،
طاهروحید (از آنندراج)،
گلولۀ فلزی یا سنگی بریسمان کرده که از گونیا بیاویزند تا بدان هنگام حرکت دادن گونیا بر سطح زمین همواری زمین معلوم کنند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، شاغولی، شاهول، (حبیش تفلیسی)، فادن، چون علاقه بدست گیرند (از اصطرلاب) شاقولی در میان باریک بندند و از زیر عروه فروگذارند، (یادداشت مؤلف از رسالۀ خطی)، نرۀ مرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آلت تناسل مرد، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رسن که بدان بر درخت خرما بالا روند، رسن که بدان بر درخت خرما شوند
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نعت فاعلی از حقل. زارع. کشاورز
لغت نامه دهخدا
کوز، کوب، (از تاج العروس)، عمل صالح، گاهی بجای مصدر استعمال شود، بقاء، و منه قوله تعالی: فهل تری لهم من باقیه، ای بقاء، (منتهی الارب)، البقیه و الباقیه، هر عبادتی که قصد از آن وجه خدای تعالی باشد و بهمین دلیل آمده است که: بقیهاﷲ خیر لکم، (از تاج العروس)، بقیه عبارت از مراقبت و طاعه است، (تاج العروس)، و رجوع به باقیات شود
لغت نامه دهخدا
دارکمند ریسمان ویژه ای است که با آن از درختان ستبر و بلند بالا روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقول
تصویر واقول
وادنگ انکار دبه نکول
فرهنگ لغت هوشیار
خار شتر. توضیح چون از گیاه مذبور ترنجبین نیز می گیرند آن را علف ترنجبین نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاقول
تصویر شاقول
پارسی تازی گشته شاغول ازابزارهای ساختمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقل
تصویر حاقل
پابرهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامول
تصویر حامول
گل جالیز گلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حابول
تصویر حابول
رسن رسنی که با آن بر کویک روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقول
تصویر واقول
((قَ یا قُ))
انکار، دبه، نکول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقول
تصویر عاقول
خار شتر، دریا، موج دریا
فرهنگ فارسی معین