جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با واقول

واقول

واقول
وادنگ. دبه. نکول. انکار پس از اقرار. رد. نکول پس از قبول. بازگشتن از گفتار و وعده خود. (یادداشت مؤلف).
- واقول آوردن، پس از اعتراف انکار کردن. دبه درآوردن. واقول درآوردن. نکول کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

راقول

راقول
دارکمند ریسمان ویژه ای است که با آن از درختان ستبر و بلند بالا روند
فرهنگ لغت هوشیار

عاقول

عاقول
قسمت معظم دریا و موج آن، پیچ و خم رودبار، زمین بی نشان که در آن راه به جایی نمی برند، کار پوشیده و درهم، خارشتر
عاقول
فرهنگ فارسی عمید

عاقول

عاقول
خار شتر. توضیح چون از گیاه مذبور ترنجبین نیز می گیرند آن را علف ترنجبین نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار

شاقول

شاقول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاهول
شاقول
فرهنگ فارسی عمید

باقول

باقول
کوز، کوب، (از تاج العروس)، عمل صالح، گاهی بجای مصدر استعمال شود، بقاء، و منه قوله تعالی: فهل تری لهم من باقیه، ای بقاء، (منتهی الارب)، البقیه و الباقیه، هر عبادتی که قصد از آن وجه خدای تعالی باشد و بهمین دلیل آمده است که: بقیهاﷲ خیر لکم، (از تاج العروس)، بقیه عبارت از مراقبت و طاعه است، (تاج العروس)، و رجوع به باقیات شود
لغت نامه دهخدا