جدول جو
جدول جو

معنی حاضریراق - جستجوی لغت در جدول جو

حاضریراق
آماده، کسی که سلاح کامل با خود دارد، کسی که وسایل لازم را برای انجام دادن کاری فراهم کرده و کاملاً آماده باشد
تصویری از حاضریراق
تصویر حاضریراق
فرهنگ فارسی عمید
حاضریراق
(ضِرْ یَ)
آماده. مهیا:
جمله عریان ز جامه و شلوار
همه حاضریراق بوس و کنار.
اشرف (در تعریف رانیان هندوستان).
، که تمام سلاح بر تن دارد.
- حاضریراق شدن، حاضریراق بودن، مهیا و آماده شدن یا بودن. مجازاً، لباس پوشیده و مهیای رفتن بجائی شدن یا بودن.
- حاضریراق کردن، مهیا و آماده کردن
لغت نامه دهخدا
حاضریراق
((~. یَ))
مهیا، آماده
تصویری از حاضریراق
تصویر حاضریراق
فرهنگ فارسی معین
حاضریراق
صفت آماده، حاضر به خدمت، حاضررکاب، مهیا، گوش به فرمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
پرآب شدن چشم کسی. (منتهی الارب). اشریراق اشک، پر شدن و غرق شدن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
ریزان شدن اشک. (مصادر زوزنی) ، سخت خشم گرفتن. (آنندراج) : اعطبه غیره، سخت خشم گرفت بر وی. (منتهی الارب). اعطب علیه، سخت خشم گرفت بر آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِبْ)
چشم پرآب شدن، گویی در اشک غرق شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشک ریختن چشمها آنچنانکه گویی در اشک غرق شده: اغرورقت عیناه، دمعتا کانها غرقتا فی دمعهما و زاد فی التهذیب و لم تفیضا. (اقرب الموارد). پر شدن چشم از اشک: فاغرورقت عیناه من الدموع. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ سَ)
باد کردن شکم کسی از طعام و تخمه کردن وی. (از اقرب الموارد). برآمدن شکم از طعام و امتلا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن شکم از طعام. (ناظم الاطباء). آماسیدن شکم از طعام، به اصطلاح علم حساب، حاصل ضرب عددی یک یا چندین مرتبه در نفس خود، مثلاً 4 و 8 و 16 و 32 اضعاف عدد دومیباشند زیرا حاصل ضرب یک مرتبه دو در نفس خود 4 و سه مرتبه 8 و چهار مرتبه 16 و پنج مرتبه 32 است. (ناظم الاطباء) ، اضعاف جسد، اعضای آن، و بقولی استخوانهای آن. واحد آن ضعف است، و از این معنی است: کان یونس فی ضعف الحوت، یعنی در جوف آن. (از اقرب الموارد). اعضا یا عظام جسد. (از قطر المحیط). عضوهای بدن یا استخوانها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ضعف شود، اضعاف کتاب، اثنای سطور آن، گویند: وقع خلاف فی اضعاف کتابه، یعنی در اثنای سطور و حاشیه و اوساط آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مابین سطور و حواشی آن، یقال: وقّع فی اضعاف الکتاب، یعنی توقیع نهاد میان سطور یا میان خط و حاشیۀ آن مکتوب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میان نامه ها. (مهذب الاسماء) (دستور اللغه).
- اضعاف مضاعف، بیشتر و زیادتر از دوچندان. (ناظم الاطباء). رجوع به اضعاف مضاعفه شود.
- اضعاف مضاعفه، اضعاف مضاعف، دوچندها و دوچندکرده شده، و کنایه از این کثرت در کثرت و بسیاری در بسیاری است. (غیاث) (آنندراج).
- به اضعاف،چندین برابر:
خدای در دو جهانت جزای خیر دهاد
که هرچه داد به اضعاف آن سزاواری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حاضر یراق
تصویر حاضر یراق
آماده به کار مهیا آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخریراق
تصویر اخریراق
دریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضریراء
تصویر اضریراء
باد شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعریراق
تصویر اعریراق
اشک ریزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آدم مصمم، آماده
فرهنگ گویش مازندرانی