جدول جو
جدول جو

معنی حارم - جستجوی لغت در جدول جو

حارم
(رِ)
حصنی استوار و کوره ای بزرگ مقابل انطاکیه و بقول ابن سعد از این حصن تا انطاکیه یک منزل راه است، و در زمان یاقوت از اعمال حلب بشمار میرفته و آن را چشمه ها و درختان بسیار بود و نهر کوچکی در آنجا جریان داشت و بعلت پرآبی از نواحی وبائی بشمار می آمد. یاقوت گوید از جهه استواری و پناهگاه بودن موضع و حرمان دشمن از آن بدین نام نامیده شده است. صاحب منجم العمران گوید: حارم قضائی است در لواء حلب و مرکز آن شهر حارم است و هزار تن سکنه دارد و مدیریۀ باریشا از نواحی این قضاست. محصولات وی میوه و حبوب وتوتون و پنبه و غیره است. حارم در سنۀ 546 هجری قمری در تصرف (پرنس) صاحب انطاکیه بود و نورالدین محمد بن زنگی آن را محاصره کرد و دژ آن را ویران ساخت و بباد غارت داد و دنبال فرنگیان را، که از این دژ بدژ دیگری پناه برده بودند، بگرفت و آنان را مغلوب کرد و شاهزاده صاحب انطاکیه را بکشت و جماعتی از فرنگیان را به اسیری بگرفت. سپس در سنۀ 559 هجری قمری نیز نورالدین آن را محاصره کرد و پسر شاهزادۀ مذکور را شکست داد و قریب ده هزار تن از فرنگیان را بکشت بزرگان و سرداران آنها را اسیر کرد و حارم را به برادر رضاعی خود مجدالدین ابی بکر بن الدایه به اقطاع بداد و پس از او الملک الصالح بن نورالدین آن را بازگرفت و آن را به سعدالدین، که از مدبران دولت او بود، به اقطاع بداد و سپس سعدالدین را بکشت و یکی از ممالیک پدررا، بنام سرخک بجای او گماشت و در سنۀ 579 هجری قمریصلاح الدین ایوبی، بعد از فتح حلب قصد حارم کرد و تسلیم آن را از سرخک بخواست، سرخک ابا کرد، مردم او را بگرفتند و بصلاح الدین سپردند و قلعه را بدو تسلیم کردند. صلاح الدین یکی از خواص خود را بدانجا بگماشت و پس از مرگ حارم با دیگر نواحی حلب، بدست فرزند او، الملک الظاهر، افتاد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
حارم
(رِ)
نعت فاعلی ازحرمان یا حریم. (معجم البلدان) ، ما هوبحارم عقل، او خردمند و باعقل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صارم
تصویر صارم
(پسرانه)
شمشیر تیز، قطع کننده، برنده، مرد دلیر، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حارث
تصویر حارث
(پسرانه)
کشاورز، نام چند شخصیت تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
(پسرانه)
نام مردی بسیار سخاوتمند از قبیله طی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محارم
تصویر محارم
محرم ها، خویشاوندان نزدیک یا اعضای خانواده که زناشویی با آنها حرام است، افراد بسیار صمیمی و امین، جمع واژۀ محرم
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
جمع واژۀ محرم، جمع واژۀ محرمه (م ر / م ر) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمه شود، حرام کرده های خدا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، محارم اللیل، مخاوف شب که بددلان را از رفتن باز دارد. (منتهی الارب)، کسانی که نکاح آنها حرام باشد. مانند مادر و خواهر و خاله و عمه و دختر و جز آنان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
بلاها. سختی ها. دواهی. (ناظم الاطباء). ظاهراً همان بجارم است
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارم
تصویر خارم
رها کننده، سرد، بد کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجم
تصویر حاجم
حجامت کننده، خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
غوره ساییده، خرمای خام خرمای نارس، انگور نارس غوره کنشتو غوره انگور انگور نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرم
تصویر حسرم
خورشید ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامر
تصویر حامر
خردار دارنده خر، خر ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائم
تصویر حائم
تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
داور، قاضی، راعی آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالم
تصویر حالم
پوشسبا (پوشسب احتلام)، بالیده برنا (بالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارم
تصویر شارم
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام
تصویر حرام
منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
حاکم، قاضی، زاغ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارض
تصویر حارض
مردنی، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارب
تصویر حارب
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارث
تصویر حارث
کشاورز، برزگر، شخم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارج
تصویر حارج
مرد گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارس
تصویر حارس
نگهدارنده، نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حازم
تصویر حازم
مرد دانا و هوشیار درکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسم
تصویر حاسم
ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارم
تصویر جارم
فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارم
تصویر محارم
حرام کرده های خدا، کسانی که با آنها نکاح حرام باشد، جمع محرم
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ برنده، مرد رسا، شیر بیشه برنده (شمشیر)، مرد دلیر دلاور، جمع صوارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارم
تصویر محارم
((مَ رِ))
جمع محرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرام
تصویر حرام
نابایسته، ناروا، ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
آشنایان، دمسازان، رازداران
متضاد: بیگانگان، محرم ها، منسوبین
متضاد: نامحرمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد