جدول جو
جدول جو

معنی حادثات - جستجوی لغت در جدول جو

حادثات
حادثه، برای مثال بمان ز آتش غوغای حادثات مصون / چنان کز آتش نمرود بود ابراهیم (انوری - ۳۵۴)
تصویری از حادثات
تصویر حادثات
فرهنگ فارسی عمید
حادثات
(دِ)
جمع واژۀ حادثه:
باغی کز او بریده بود دست حادثات
کاخی کز او کشیده بود دست روزگار.
فرخی.
شکم حادثات آبستن
از نهیب تو آفکانه کند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
حادثات
جمع حادث، نو شدگان رخ بستگان، رخداد ها جمع حادثه پیش آمدها
تصویری از حادثات
تصویر حادثات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادیات
تصویر عادیات
(دخترانه)
نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غادیات
تصویر غادیات
غادیه ها، صبح ها، بامدادان، جمع واژۀ غادیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محادثت
تصویر محادثت
سخن گفتن با هم، گفتگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادیات
تصویر عادیات
صدمین سورۀ قرآن کریم، مکی و دارای ۱۱ آیه، والعادیات
مؤنث واژۀ عادّی، ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
مقابل واردات، در علم اقتصاد کالاهایی که از کشوری به کشور دیگر فرستاده می شود، جمع صادره، صادر
فرهنگ فارسی عمید
(حَ دَ)
زنان نوجوان. (غیاث اللغات) ، اتفاقات. حوادث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
جمع واژۀ محادثه و رجوع به محادثه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادرات
تصویر نادرات
جمع نادره: (درآن باره از نادرات زمانه خویش بوده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
جمع محدثه (محدث)، جمع محدثه، جمع محدثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادیات
تصویر مادیات
جسمیات، مقابل مجردات، هر چیز که مادی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرات
تصویر غادرات
جمع غادره، بیوند گران مونث غادر، جمع غادرات غوادر
فرهنگ لغت هوشیار
ابر بامدادی، جمع غادیات غوادی، باران بامدادی، بامداد، مونث غادی در بامداد رونده، جمع غوادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هادیات
تصویر هادیات
جمع هادیه، پیشروان رمه پیشروان گله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عادیه، باز دارنده ها تازندگان دوندگان آیینی ها، نام یکی از سیمناد های نپی مونث عادی جمع عادیات
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن کالاهای فرستاده فرستاده ها فرستگان جمع صادره آنچه از محلی خارج کنند و به جای دیگر فرستند، کالاهایی که از کشوری به کشوری دیگر ارسال شود مقابل واردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدثات
تصویر تحدثات
جمع تحدث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادیات
تصویر رادیات
رادیاتور فرانسوی سر برغ تابشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادبات
تصویر تادبات
جمع تادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحادثات
تصویر تحادثات
جمع تحادث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
جمع صادره، آن چه از محلی خارج کنند و به جایی دیگر فرستند، کالایی که از کشوری به کشور دیگر ارسال شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
Exportation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصادفی
دیکشنری اردو به فارسی
تصادفی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
экспорт
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
Ausfuhr
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
експорт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
eksport
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
esportazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی