جدول جو
جدول جو

معنی حادثات

حادثات
حادثه، برای مثال بمان ز آتش غوغای حادثات مصون / چنان کز آتش نمرود بود ابراهیم (انوری - ۳۵۴)
تصویری از حادثات
تصویر حادثات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حادثات

حادثات

حادثات
جمع حادث، نو شدگان رخ بستگان، رخداد ها جمع حادثه پیش آمدها
حادثات
فرهنگ لغت هوشیار

حادثات

حادثات
جَمعِ واژۀ حادثه:
باغی کز او بریده بود دست حادثات
کاخی کز او کشیده بود دست روزگار.
فرخی.
شکم حادثات آبستن
از نهیب تو آفکانه کند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

حدثات

حدثات
زنان نوجوان. (غیاث اللغات) ، اتفاقات. حوادث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا