- جیکه
فریاد شیون
معنی جیکه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، سیماب، زیبق، ژیوه، آبک، مرکور
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
(کَ کَ)
لغت نامه دهخدا
خایۀ مرغ، و اصل آن کیکیّه است. ج، کیاکی. کییکه و کییکیه مصغر آن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). تخم مرغ خانگی. کیکیّه. (ناظم الاطباء). تخم مرغ، و اصل آن کیکیه و ج، کیاکی وتصغیر آن کییکه و کییکیه است. (از اقرب الموارد)
(کِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شینتال بخش سلماس شهرستان خوی با 132 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
(یَ کَ)
لغت نامه دهخدا
پوست پارۀ خرد از اسب که یک طرف آن از کبد برآمده و بن آن به اعلای کبد مستقر است. یکی ریکتان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
(عَ کَ)
لغت نامه دهخدا
درختان بهم پیچیده، و انبوه از هر درخت. و کنارستان. (منتهی الارب) (آنندراج). یکی آن عیک. (از اقرب الموارد). رجوع به عیک شود
(تَ)
لغت نامه دهخدا
شاکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به خارستان درافتادن. (آنندراج). رجوع به شاکه شود
(بَ کَ / کِ)
لغت نامه دهخدا
مؤسسۀ بغازها، مستعمرۀ انگلیسی در شبه جزیره و بغاز مالاکا، دارای 000، 200، 1 تن سکنه. پایتخت آن سنگاپور و شهر مهم آن جورج تاون است، گشنی کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ایغری کردن خواستن
(اَ کَ)
لغت نامه دهخدا
درختان باهم پیچیده یا بیشۀ درختان کنار و پیلو. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). مرغزار. ج، ایکات. (مهذب الاسماء).
غضروف و لته و پوسته و زواید گوشت مانند پوست و چربی وغلیزک و نظایر آن
زمینی است صاف و هموار که در آن محل زمین چین خوردگی یافته یا آثار و عوامل خارجی چین خوردگیها را صاف و مسطح ساخته است
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
((وِ))
فرهنگ فارسی معین
سیماب، فلزی است نقره ای رنگ که از ماده معدنی شنجرف به دست می آید و گاهی به طور خالص در طبیعت وجود دارد. وزن مخصوصش 6/13 است که در دمای 357 درجه به جوش می آید و در تقریباً 40 زیر صفر درجه منجمد می گردد
سهم، آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت، راتب، رستاد، مستمری، مقرری
مردار، میته، لاشه
هرچیز پوک