خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، سیالخ
خارخَسَک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد خَنجَک، خَسَک، حَسَک، سِه کوهَک، شِکوهَنج، سِکوهَنچ، سَیالِخ
علمی که در خواص مواد، تجزیه و ترکیب و اثر آن ها در یکدیگر بحث می کند شیمی آلی: در علم شیمی قسمتی از شیمی که دربارۀ کربن یعنی درمورد مواد اولیۀ حیوانی و گیاهی بحث می کند، شیمی کربن
علمی که در خواص مواد، تجزیه و ترکیب و اثر آن ها در یکدیگر بحث می کند شیمی آلی: در علم شیمی قسمتی از شیمی که دربارۀ کربن یعنی درمورد مواد اولیۀ حیوانی و گیاهی بحث می کند، شیمی کربن
مولانا سیمی از ولایت نیشابور بود و فضل بسیار داشت و در شعر و معما و انشاء، اهل این فنون که در عصر او بودند او را مسلم میداشتند و مشهور است که در یک روز دوهزار بیت گفته و نوشته و جهت سجع مهر خود این بیت را گفته و فرموده تا حکاک نقش کرده: یک روز به مدح شاه پاکیزه سرشت سیمی دوهزار بیت گفت و بنوشت اما غیر از این بیت شعر او در میان مردم کم است، به اسم نجم این معما از اوست: نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست چوسیمی نسبتش با آن دهان کرد، (مجالس النفایس صص 16- 17)، رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت صص 549- 550 و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 412 شود
مولانا سیمی از ولایت نیشابور بود و فضل بسیار داشت و در شعر و معما و انشاء، اهل این فنون که در عصر او بودند او را مسلم میداشتند و مشهور است که در یک روز دوهزار بیت گفته و نوشته و جهت سجع مهر خود این بیت را گفته و فرموده تا حکاک نقش کرده: یک روز به مدح شاه پاکیزه سرشت سیمی دوهزار بیت گفت و بنوشت اما غیر از این بیت شعر او در میان مردم کم است، به اسم نجم این معما از اوست: نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست چوسیمی نسبتش با آن دهان کرد، (مجالس النفایس صص 16- 17)، رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت صص 549- 550 و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 412 شود
مأخوذ از دو فعل ماضی عربی، مرگ و نیستی. - مات و فات گفتن یا قائل به مات و فات بودن، یعنی منکر معاد بودن و منکربعث و نشور و منکر بقای روح بودن. شاید مأخوذ از قول قس بن ساعده است: من عاش مات و من مات فات و کل ما هو آت آت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مات شود
مأخوذ از دو فعل ماضی عربی، مرگ و نیستی. - مات و فات گفتن یا قائل به مات و فات بودن، یعنی منکر معاد بودن و منکربعث و نشور و منکر بقای روح بودن. شاید مأخوذ از قول قس بن ساعده است: من عاش مات و من مات فات و کل ما هو آت آت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مات شود
نصف، نصفی، نیمه ای، رجوع به نیم و نیمه شود: همی نیمی از روز لشکر گذشت کشیدند صف بر دو فرسنگ دشت، فردوسی، جهد کن تا آن فتور از کار من بیرون شود خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس، ظهیر
نصف، نصفی، نیمه ای، رجوع به نیم و نیمه شود: همی نیمی از روز لشکر گذشت کشیدند صف بر دو فرسنگ دشت، فردوسی، جهد کن تا آن فتور از کار من بیرون شود خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس، ظهیر
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)