جدول جو
جدول جو

معنی جیفه - جستجوی لغت در جدول جو

جیفه
لاشه مودار
تصویری از جیفه
تصویر جیفه
فرهنگ لغت هوشیار
جیفه
جسد مرده که بو گرفته و گندیده شده باشد، لاشه، مردار
تصویری از جیفه
تصویر جیفه
فرهنگ فارسی عمید
جیفه
((جِ فِ))
مردار، لاشه. هرچیز پست و ناپایدار
تصویری از جیفه
تصویر جیفه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیفه
تصویر زیفه
کنگره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدفه
تصویر جدفه
بانگ، آواز دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیئه
تصویر جیئه
یکمرتبه آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیوه
تصویر جیوه
یکی از فلزات برنگ نقره در حرارت متعارفی مایع میشود، فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیقه
تصویر جیقه
ترکی کلکی تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیغه
تصویر جیغه
تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیزه
تصویر جیزه
جانب، کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره
تصویر جیره
جمع جار، همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیبه
تصویر جیبه
جواب، پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیفه
تصویر خیفه
بیشه شیر، کارد ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره
تصویر جیره
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیوه
تصویر جیوه
عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، سیماب، زیبق، ژیوه، آبک، مرکور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیفه
تصویر پیفه
چوب پوسیده که به جای آتش گیره به کار ببرند، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، شیاع، هود، پرهازه، فروزینه، پده، حطب، پد، آتش افروز، پوک، وقود، آتش برگ، مرخ، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیفه
تصویر صیفه
تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیفه
تصویر عیفه
چار پای بر گزیده دریا کنار، میدان، گوشه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفه
تصویر لیفه
لیفه در فارسی یک پیشند، نرمه
فرهنگ لغت هوشیار
موضع گذرانیدن بند شلوار کمر شلوار که بند را از آن گذرانند، بند شلوار: (هست پیراهنی و شلواری نیست بر هر دو نیفه و تیریز) (مسعود سعد. 603)، پوستی که از حوالی ناف روباه و جز آن گیرند: (شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفه روباه شود) (شرف شفروه رشیدی)، پارچه چهار گوشه ای که در آن لباس و غیره پیچند: بقچه: (جگر سوخته در نیفه که این نافه مشک سرب در گوشه رومال که این نقره خام) (وحشی. چا. امیر کبیر 47)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیفه
تصویر هیفه
قی و اسهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیفه
تصویر پیفه
((فِ))
چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند، پد، پود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیوه
تصویر جیوه
((وِ))
سیماب، فلزی است نقره ای رنگ که از ماده معدنی شنجرف به دست می آید و گاهی به طور خالص در طبیعت وجود دارد. وزن مخصوصش 6/13 است که در دمای 357 درجه به جوش می آید و در تقریباً 40 زیر صفر درجه منجمد می گردد
فرهنگ فارسی معین
((رِ))
جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند، مقابل مواجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیفه
تصویر لیفه
((فِ))
جای بند یا کش در کمر شلوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیفه
تصویر نیفه
((فِ))
بندازار و شلوار، پوستین و پوست حیوان مرده
فرهنگ فارسی معین
جای بند در کمر شلوار که بند را از آن می گذرانند و به کمر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیفه
تصویر نیفه
بند شلوار، کمر شلوار که بند را از آن می گذرانند، پوستین، پوست، برای مثال نرمی دل می طلبی نیفه وار / نافه صفت تن به درشتی سپار (نظامی۱ - ۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفه
تصویر جفه
گروه، بیشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیه
تصویر جیه
مرداب پارگین، آب بو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیف
تصویر جیف
جمع جیفه، مردارها جمع جیفه مردارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیف
تصویر جیف
((جِ))
جمع جیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیفه خوار
تصویر جیفه خوار
مرده خوار نسا خوار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد بکار می رود. هر یک از این دسته های هشتگانه سابقا نامی بترتیب زیر داشت: غلام تاج شمشیر اشرفی (زر سرخ) چنگ برات سکه (زر سفید) قماش. هر دسته 12 برگ داشت دو تا بنام شاه و وزیر و بقیه بشماره یک تا ده شناخته میگردید. برای این بازی دستگاهی مخصوص میساختند و آنرا گنجفه مینامیدند. برگهای نود و شش گانه این دستگاه طوری ساخته میشد که هر یک از آنها بتنهایی شناخته میگردید. امروزه گنجفه دارای 52 برگ است که از چهار دسته بنام: گشنیز خشت دل سرو تشکیل میشود و هر دسته 13 برگ دارد سه تای آنها: شاه: بی بی سرباز و ده تای دیگر از ده خال تا تک خال نام دارد، نام برگهای گنجفه
فرهنگ لغت هوشیار