جدول جو
جدول جو

معنی جیزغاله - جستجوی لغت در جدول جو

جیزغاله
جزغاله، سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچۀ بز، بز کوچک، بزک، چپش، بزیچه، بزبچّه
بز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شراب خوری، پیاله، ساغر، برای مثال گر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری - ۳۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
هر چیز کاملاًسوخته، جزغ، جزدر، جزدره، جزدو، جزر، جز، چزده، چزدره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزغاله
تصویر دزغاله
دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
فرهنگ فارسی عمید
(دِ لَ)
قلعه و شهرپناه و برج. (آنندراج). برج و حصار و دیوار دور شهر و جان پناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ لَ/ لِ)
صورتی از پیاله یا شیشه و یا اصل آن و کلمه پیاله خود یونانی است. قدح شراب. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). قدح و کاسۀ شراب. (برهان). جام:
گر به پیغاله از کدو فکنی
هست پنداری آتش اندر آب.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ / لِ)
بچۀ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. (فرهنگ فارسی معین). جلم. ربح. رباح. هلع. عناق. جدی. (منتهی الارب). بزیچه. کره بز. (یادداشت بخط دهخدا) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. (قصص العلماء ص 171).
ماده گاو خجندی رواق
بضعیفی شده ست بزغاله.
سوزنی.
امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازۀ شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. (از عقدالعلی).
گر شب گذار داد به بزغاله روز را
تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند.
خاقانی.
ببزغاله گفتند بگریز گفتا
که قصاب در پی کجا میگریزم.
خاقانی.
دیده مهی بر خوان دی بزغالۀ پرزهروی
زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته.
خاقانی.
چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت
زهر ز بزغالۀ خوانش گریخت.
نظامی.
من چرا بگذاشتم که بزغاله ای مرا بز گیرد. (مرزبان نامه).
در گرگ نگه مکن که بزغاله برد
یک روز نگه کن که پلنگش ببرد.
سعدی.
- امثال:
برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار.
- بزغالۀ زرین،کنایه از گوسالۀ سامری:
چند بر بزغالۀ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالۀ پرزهر باشی میهمان ؟
خاقانی.
- بزغالۀ ماده، عناق. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نر، عطعط. جدی. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نوزاد، نحل. (یادداشت بخط دهخدا).
لغت نامه دهخدا
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
دنبه برشته شده، هر چیز بسیار برشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزاله
تصویر جزاله
بزرگ شدن، تمام شدن، محکم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچه بز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
((بُ لِ))
بچه بز، بز خردسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزغال
تصویر جزغال
((جِ))
دنبه برشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
((جِ ل))
دنبه برشته شده، هرچیز برشته شده، جزدر، جزدره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جغاله
تصویر جغاله
((جُ))
دسته پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
((پِ لِ))
قدح شراب، ساغر، پیاله
فرهنگ فارسی معین
دیدن کشتن بزغاله غم و اندوه باشد دیدن بزغاله در خواب، نشانه آن است که در کسب لذتهای دنیوی افراط می کنید و احتمالاً انسانی خوش قلب را اندوهگین خواهید ساخت. یوسف نبی (ع)
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خیلی برشته شده، بسیار سوخته، گیاه چسبک از تیره ی گندمیان
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلک، محرف گزلاقی
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که در اثر سوختگی ایجاد شود، تاول آبدار، مایعی که
فرهنگ گویش مازندرانی
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی
داس بزرگ مخصوص تراشیدن علف
فرهنگ گویش مازندرانی
سوختن چیزی به طور کامل، دنبه ای که آب شود و قسمت های گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی