بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، بافت کار، جولاهه، تننده، پای باف، حائک، باف کار برای مثال چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش می تنیدم همچو جولاه (مولوی۲ - ۸۰۹)
بافَندِه، کسی چیزی را می بافد، نَسّاج، بافت کار، جولاهِه، تَنَندِه، پای باف، حائِک، باف کار برای مِثال چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش می تنیدم همچو جولاه (مولوی۲ - ۸۰۹)
نساج و حائک و جولاه، (ناظم الاطباء)، عنکبوت، (ناظم الاطباء)، بمناسبت شباهت در تنیدن تار، تار تنه، تار تنگ، ظاهراً تلفظی یا صورتی از جولاه است، در سایر فرهنگها دیده نشد
نساج و حائک و جولاه، (ناظم الاطباء)، عنکبوت، (ناظم الاطباء)، بمناسبت شباهت در تنیدن تار، تار تنه، تار تنگ، ظاهراً تلفظی یا صورتی از جولاه است، در سایر فرهنگها دیده نشد
شیدایی معنی ولاه در الله دیدی. این تقریر مبتنی است بر آنکه الله مشتق از وله واصل آن (ولاه) باشد چنانکه قتاده از مفسرین و ابوالهیثم از لغویین بر آن عقیده رفته اند: (معنی ولاه درالله دیدی چون از قهرش ترسیدی پناه بالله دادی)
شیدایی معنی ولاه در الله دیدی. این تقریر مبتنی است بر آنکه الله مشتق از وله واصل آن (ولاه) باشد چنانکه قتاده از مفسرین و ابوالهیثم از لغویین بر آن عقیده رفته اند: (معنی ولاه درالله دیدی چون از قهرش ترسیدی پناه بالله دادی)
دوست دار باد او را، او را دوست گیراد، یا اولاه الکریم بفضله. خدای کریم بفضل و بزرگواری خویش او را خداوند و دوستدار باد و دوست گیراد، بنده و بنده زاده نصرالله محمد الحمید بو المعالی اولاه الکریم بفضله
دوست دار باد او را، او را دوست گیراد، یا اولاه الکریم بفضله. خدای کریم بفضل و بزرگواری خویش او را خداوند و دوستدار باد و دوست گیراد، بنده و بنده زاده نصرالله محمد الحمید بو المعالی اولاه الکریم بفضله