جولاه جولاه بافَندِه، کسی چیزی را می بافد، نَسّاج، بافت کار، جولاهِه، تَنَندِه، پای باف، حائِک، باف کار برای مِثال چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش می تنیدم همچو جولاه (مولوی۲ - ۸۰۹) فرهنگ فارسی عمید
جولاهه جولاهه بافَندِه، کسی چیزی را می بافد، بافت کار، نَسّاج، پای باف، باف کار، تَنَندِه، جولاه، حائِک فرهنگ فارسی عمید
مولهه مولهه مُوَلَّه ْ. حیرت زده. واله. بی خود. (یادداشت لغت نامه) : چشم بسته عقل جسته مولهه مست ترک مدعی در قهقهه. مولوی. و رجوع به موله شود لغت نامه دهخدا