- جوع
- گرسنگی
معنی جوع - جستجوی لغت در جدول جو
- جوع
- گرسنگی، گرسنه بودن، گرسنیا
- جوع
- گرسنگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکمباره
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
خوابیدن، خفتن، خواب
خود را گرسنه داشتن، گرسنگی کشیدن
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵) ، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
سست رای مرد، بار سنگینی، کند رو چون ابر
خفتن و خوابیدن
بیماریی است که چون بر عارض شود حرص او بر ماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود جوع کلبی: (گفت: رنجش چیست ک زخمی خورده است ک گفت: جوع الکلب زارش کرده است) (مثنوی)
گرسنگی سگی بیمار هرچه خورد سیر نگردد
بیماریی است که چون برکسی عارض شود حرص او برماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود
گرسنگی گاوی گونه ای بیماری که با پری شکم از خوردن نایستد
بیماریی که در شخص پدید آید و وی هر چه بخورد همچنان گرسنه بماند: (پس بپهلو گشت آن شب تا سحر آن خر بیچاره از جوع البقر)
گرسنه گرسنه
بیماری ای که در اثر ضایعۀ مغزی، مرض قند یا پسیکوز پیدا می شود و بیمار اشتهای بیش از حد داشته و هرچه غذا می خورد باز احساس گرسنگی می کند، جوع البقر
جفا، ستم
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
گونه
کناد ماهی تالاب ماهی
از بیخ کندن بر کندن
ترس، فزع، بیم داشتن
تننده جولاهه (عنکبوت)
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
حریص، آزمند
گشاده چهرگی در زنان
بیشرمی، روی گشادگی، چوز برهنگی، جامه کندن
گروه مردم
رستاخیز، قیامت، گرد کردن، فراهم کردن