معنی جوع
جوع
گرسنگی
تصویر جوع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جوع
جوع
جوع
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
جوع
جوع
گرسنگی، گرسنه بودن، گرسنیا
فرهنگ فارسی عمید
جوع
جوع
گرسنگی، مجاعت، مجاعه
متضاد: سیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جور
جور
جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع
جمع
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
فرهنگ واژه فارسی سره
دوع
دوع
کناد ماهی تالاب ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
ذوع
ذوع
از بیخ کندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
رجوع
رجوع
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
روع
روع
ترس، فزع، بیم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار