جدول جو
جدول جو

معنی جوراجور - جستجوی لغت در جدول جو

جوراجور
گوناگون، متنوع، مختلف، نوع به نوع
متضاد: همگون، یکسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورادور
تصویر دورادور
بسیار دور، از دور، برای مثال گر به رویت کنند نسبت حور / جان من نسبتی است دورادور (حیاتی گیلانی - لغتنامه - دورادور)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جورواجور
تصویر جورواجور
دارای شکل های مختلف، گوناگون
فرهنگ فارسی عمید
با فاصله بسیار، از دور، (ناظم الاطباء)، از ساحت دور، از بسیار دور، (یادداشت مؤلف) : بعد از این دورادور دستبردی کرده و جمع می باشیم و نمی پراکنیم تا ضجر شود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509)، علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد از یک جانب رود درخت بسیار و دیگر جانب دورادور لشکر، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351)،
مرا به هجو مترسان چنین ز دورادور
اگر برابر من شاعری و نظم آرای،
سوزنی،
به نوشانوش می در کاس می داشت
ز دورادور شه را پاس می داشت،
نظامی،
نه گنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور
خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور،
امیرشاهی (از آنندراج)،
- از دورادور کسی را شناختن، آشنایی اسمی داشتن با کسی، از طریق آثار و ذکر او بوسیلۀدیگران کسی را شناختن: از دورادور او را می شناسم، نام او را شنیده ام، (از یادداشت مؤلف)،
- دوختن جامه دورادور، با بخیه های گشاد دوختن آن را، (یادداشت مؤلف) : شصر، دورادور دوختن، (منتهی الارب)،
،
بعید، مستبعد، غیرممکن و غیرمحتمل:
گر به رویت کنند نسبت حور
جان من نسبتی است دورادور،
حیاتی گیلانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو دَ / دُو)
گرداگرد و پیرامون. (ناظم الاطباء). پیرمن. اطراف. (یادداشت مؤلف) :
ز گردکهای دورادور بسته
مه و خورشید چشم از نور بسته.
نظامی.
رجوع به دور شود
لغت نامه دهخدا
به معنی زودازود است که مبالغه در زودی و جلدی و تندی و تیزی باشد، (برهان)، از: گور +ا (واسطه) + گور (قیاس شود با کشاکش، سراسر)، قیاس شود با: کردی گور (لحظۀ بسیار معجل در یک کار)، قیاس شود با گیلکی گره گر (پیاپی، دمادم)، و رجوع شود به گورگور، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
سنان در سینه ها پرزور میشد
درون دیده گوراگور میشد،
امیرخسرو (از رشیدی و جهانگیری و انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 7000 گزی باختر گهواره و کنار رود خانه زمکان، کوهستانی و سردسیر و دارای 790 تن سکنه است، آب آن از چشمه و زه آب رود خانه زمکان تأمین میشود، محصول آن غلات، توتون، صیفی، حبوب، قلمستان، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، سه محل به فاصله 1000 گز به گوراجوب قشلاق و باباکرم و مرادبیگ مشهور است، سکنۀ آنها به ترتیب 170، 120 و 5000 تن است، توتون این محل به خوبی مشهور است، اهالی از تیره گهواره ای هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر که در 12هزارگزی جنوب سرباز و دوهزارگزی باختر راه مالرو سرباز به فیروزآباد واقع است، محل کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است، و سکنۀ آن 50 تن که سنی مذهب اند و به لهجه بلوچی سخن می گویند، آب آن از چشمه و محصول آن خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو و ساکنان از طایفۀ سرباز هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورادور
تصویر دورادور
با فاصله بسیار، از دور
فرهنگ لغت هوشیار
بتندی بسرعت زود ازود: سنان در سینه ها پر زور میشد درون دیده گوراگور میشد. (امیر خسرو) با شعله سوزان: خانه گوراگور میسوخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوربور
تصویر جوربور
تذرو قرقاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراجر
تصویر جراجر
صدای پاره شدن کاغذ و پارچه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوراگور
تصویر گوراگور
((گُ رّ گُ))
با شعله سوزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوربور
تصویر جوربور
تذرو، قرقاول
فرهنگ فارسی معین
بالا بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
برابر، راه صاف و هموار، مرتعی در کنار جاده ی مال روی کدر
فرهنگ گویش مازندرانی