جدول جو
جدول جو

معنی جوانمردی - جستجوی لغت در جدول جو

جوانمردی
سخاوت، فتوت
تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
فرهنگ فارسی عمید
جوانمردی
سخاوت بخشندگی، همت فتوت
تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمردی
بخشندگی، سخاوت
تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
فرهنگ فارسی معین
جوانمردی
بخشش، بخشندگی، حمیت، سخا، سخاوت، فتوت، لوطی گری، مردانگی، همت
متضاد: ناجوانمردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهانگردی
تصویر جهانگردی
مسافرت و گردش در شهرهای دنیا، سیاحت، گردشگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
شخص بخشنده، بزرگوار و صاحب همت و فتوت
فرهنگ فارسی عمید
(جَ مَ)
عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی. دون همتی. سفلگی. فرومایگی. پستی. بی حمیتی: اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است. (تاریخ بیهقی).
بیوفائی ز ناجوانمردی
کرد با من دمی بدین سردی.
نظامی.
و از ایشان جز فضول و ناجوانمردی کس ندید. (تاریخ طبرستان).
ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار
یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن.
قاآنی.
در مورد زنان نیز بکار برده شده است:
به رامین گر تو صد چندین شتابی
ز من (دایه) این ناجوانمردی نیابی.
(ویس و رامین).
جوابش داد دایه گفت زین پس
نبیند ناجوانمردی ز من کس.
(ویس و رامین).
، بخل. امساک. تنگ چشمی. لئامت. خست. آزمندی. زفتی. مقابل جوانمردی به معنی رادی و سخاوت و کرم و بخشندگی:
ناجوانمردی بسیار بود چون نبود
خاک رااز قدح مرد جوانمرد نصیب.
منوچهری.
، ظلم. بیرحمی. جفاکاری. شقاوت. سخت دلی. سنگین دلی. تبهکاری:
و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان رفت. (سندبادنامه ص 153).
خیال از ناجوانمردی همه روز
بعشوه میفزاید بر دلم سوز.
نظامی.
، ناپاکی. کار زشت. بی عفتی. بی ناموسی. دست درازی به ناموس و عصمت دیگران. کردن آنچه مغایر جوانمردی است: گفت سرهنگی ازآن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام بی خواست من و از دختر و ناجوانمردی همی کند و مرابا او طاقت نیست. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
کنایه از کریم و سخی، و بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانگردی
تصویر جهانگردی
در اقطار عالم سفر کردن سیاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجوانمردی
تصویر ناجوانمردی
عمل ناجوانمرد: (بی اجازت در آمدن در خانه جوانمردان ناجوانمردیست. {مقابل جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
((جَ مَ))
کریم، بخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهانگردی
تصویر جهانگردی
((~. گَ))
سیاحت
فرهنگ فارسی معین
بی حمیتی، بی مروتی، دون همتی، سفلگی، نادرستی، نامردی
متضاد: جوانمردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگ همت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد، داش، لوطی
متضاد: ناجوانمرد، ناکس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
Airmanship, Aviation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
Potentiality, Vigorousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
potentialité, vigueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
compétence aérienne, aviation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
abilità nel pilotaggio, aviazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
vliegvaardigheid, luchtvaart
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
potencialidad, energía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
potenzialità, vigore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
Flugkunst, Luftfahrt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
potencialidade, energia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
потенциал , энергичность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
潜在性 , 强健
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
мистецтво льотчика , авіація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
potencjalność, energiczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
мастерство пилотирования , авиация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
потенціал , енергійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
umiejętności lotnicze, lotnictwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
Potenzialität, Energie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
pericia aérea, aviación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هوانوردی
تصویر هوانوردی
perícia aérea, aviação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توانمندی
تصویر توانمندی
mogelijkheid, energie
دیکشنری فارسی به هلندی