عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی. دون همتی. سفلگی. فرومایگی. پستی. بی حمیتی: اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است. (تاریخ بیهقی). بیوفائی ز ناجوانمردی کرد با من دمی بدین سردی. نظامی. و از ایشان جز فضول و ناجوانمردی کس ندید. (تاریخ طبرستان). ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن. قاآنی. در مورد زنان نیز بکار برده شده است: به رامین گر تو صد چندین شتابی ز من (دایه) این ناجوانمردی نیابی. (ویس و رامین). جوابش داد دایه گفت زین پس نبیند ناجوانمردی ز من کس. (ویس و رامین). ، بخل. امساک. تنگ چشمی. لئامت. خست. آزمندی. زفتی. مقابل جوانمردی به معنی رادی و سخاوت و کرم و بخشندگی: ناجوانمردی بسیار بود چون نبود خاک رااز قدح مرد جوانمرد نصیب. منوچهری. ، ظلم. بیرحمی. جفاکاری. شقاوت. سخت دلی. سنگین دلی. تبهکاری: و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان رفت. (سندبادنامه ص 153). خیال از ناجوانمردی همه روز بعشوه میفزاید بر دلم سوز. نظامی. ، ناپاکی. کار زشت. بی عفتی. بی ناموسی. دست درازی به ناموس و عصمت دیگران. کردن آنچه مغایر جوانمردی است: گفت سرهنگی ازآن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام بی خواست من و از دختر و ناجوانمردی همی کند و مرابا او طاقت نیست. (تاریخ سیستان)
عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی. دون همتی. سفلگی. فرومایگی. پستی. بی حمیتی: اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است. (تاریخ بیهقی). بیوفائی ز ناجوانمردی کرد با من دمی بدین سردی. نظامی. و از ایشان جز فضول و ناجوانمردی کس ندید. (تاریخ طبرستان). ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن. قاآنی. در مورد زنان نیز بکار برده شده است: به رامین گر تو صد چندین شتابی ز من (دایه) این ناجوانمردی نیابی. (ویس و رامین). جوابش داد دایه گفت زین پس نبیند ناجوانمردی ز من کس. (ویس و رامین). ، بخل. امساک. تنگ چشمی. لئامت. خست. آزمندی. زفتی. مقابل جوانمردی به معنی رادی و سخاوت و کرم و بخشندگی: ناجوانمردی بسیار بود چون نبود خاک رااز قدح مرد جوانمرد نصیب. منوچهری. ، ظلم. بیرحمی. جفاکاری. شقاوت. سخت دلی. سنگین دلی. تبهکاری: و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان رفت. (سندبادنامه ص 153). خیال از ناجوانمردی همه روز بعشوه میفزاید بر دلم سوز. نظامی. ، ناپاکی. کار زشت. بی عفتی. بی ناموسی. دست درازی به ناموس و عصمت دیگران. کردن آنچه مغایر جوانمردی است: گفت سرهنگی ازآن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام بی خواست من و از دختر و ناجوانمردی همی کند و مرابا او طاقت نیست. (تاریخ سیستان)