معنی جهه - جستجوی لغت در جدول جو
جهه
طرف و جانب، کرانه
طرف و جانب، کرانه
تصویر جهه
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر وجهه
وجهه
ناحیه، طرف، جانب، سمت، آنچه به آن توجه کنند
ناحیه، طرف، جانب، سمت، آنچه به آن توجه کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر وجهه
وجهه
روش و طریق، سوی و کرانه، جانب
روش و طریق، سوی و کرانه، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر وجهه
وجهه
((و ه))
طرف، جانب، اعتبار، آبرو
طرف، جانب، اعتبار، آبرو
فرهنگ فارسی معین
تصویر جهن
جهن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر جثه
جثه
تنه
تنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر جهل
جهل
نادانستگی، نادانی
نادانستگی، نادانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر جهت
جهت
راستا، روی
راستا، روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر دهه
دهه
هر قسمت ده تائی از چیزی
هر قسمت ده تائی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زهه
زهه
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاه
جاه
مقام، مکان، شوکت
مقام، مکان، شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جثه
جثه
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جبهه
جبهه
پیشانی و به معنی قسمت جلوی میدان جنگ
پیشانی و به معنی قسمت جلوی میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جبه
جبه
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جقه
جقه
ترکی کلکی
ترکی کلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جفه
جفه
گروه، بیشمار
گروه، بیشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جده
جده
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جغه
جغه
تاج، افسر
تاج، افسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جعه
جعه
آبجو
آبجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جشه
جشه
پیمان روغن
پیمان روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جله
جله
سبد و بمعنی گره ریسمان
سبد و بمعنی گره ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جرهه
جرهه
جانب و کرانه
جانب و کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جره
جره
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جیه
جیه
مرداب پارگین، آب بو گرفته
مرداب پارگین، آب بو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جنه
جنه
سپر
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
جوه
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهم
جهم
ترشروئی کردن، روبرو شدن با کسی که با روی ترش و عبوس
ترشروئی کردن، روبرو شدن با کسی که با روی ترش و عبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهله
جهله
جمع جاهل نادانان
جمع جاهل نادانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهل
جهل
نادان شدن، نا دانستن
نادان شدن، نا دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهش
جهش
زاریدن، آماده بگریستن جهیدن، پرش جهیدن، پرش
زاریدن، آماده بگریستن جهیدن، پرش جهیدن، پرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهر
جهر
آشکار گردیدن
آشکار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جهد
کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 کوشیدن رنج بردن، کوشش رنج. توانایی کوشش
کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 کوشیدن رنج بردن، کوشش رنج. توانایی کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهت
جهت
طرف، جانب، سوی، ناحیه
طرف، جانب، سوی، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شهه
شهه
آواز اسب بانگ اسب
آواز اسب بانگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جهد
جهد
جُهد
کوشش، تلاش، جد و جهد
کوشش، تلاش، جد و جهد
فرهنگ فارسی عمید