جدول جو
جدول جو

معنی جهندم - جستجوی لغت در جدول جو

جهندم
دوزخ جهنم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جایی بسیار گرم و سوزان که گناهکاران در قیامت در آنجا مجازات می شوند، دوزخ، کنایه از جای بسیار آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
جست و خیز کننده، کنایه از ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
(قُ شُ دَ)
از هندم معرب اندام فارسی، تظریف و استوار کردن چیزی را: و لم یذکر فی الحکایه سعتها و هل کانت قطعهً واحدهً او قطاعاً تهندم وقت نصبها (نهب قبه البلور) . (الجماهر بیرونی). سارویه در تهندم و تهندس و تشیید اساس و استواری بنیاد کتب خانه افراط انفاق و وفور خرج ارزانی داشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 15)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دَ)
معرب از اندازۀ فارسی، مهندز. اندازه گیرنده. (غیاث). تقدیرکننده. (مهذب الاسماء) محاسب. شماردار. مقدر:
ز دینار و گوهر هزاران هزار
که آن را مهندس نداند شمار.
فردوسی.
گهر دادش و چیز چندین ز گنج
که ماند از شمارش مهندس برنج.
اسدی.
و گر برگرفتی ز مردم شمار
مهندس فزون آمدی صدهزار.
فردوسی.
نداند مشعبد ورا بند چون
نداند مهندس مرا درد چند.
منجیک.
نشمرد احوال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند.
ناصرخسرو.
قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی.
سعدی.
، کسی که در علم هندسه و اشکال عالم باشد. (غیاث). عالم هندسه. هندسه دان: این پادشاه... هیچ مهندس را به کس نشمردی. (تاریخ بیهقی) ، مساح. زمین پیما. اندازه گیرندۀ زمین و بنا و غیره: مهندسان آن را مساحت کرده اند، برابر شهر میافارقین است. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 77) ، اندازه گیر در کاریز و بنا و زمین و جز آن و سنگ تراشی و نجاری و معماری و غیره. آنکه اندازه گیرد مجاری قناتها و ابنیه را. مقدر مجاری میاه و قنی. (قاموس). معمار. متخصص در امور ساختمان. کار نمای بنایان. راهنمای بنائی:
یکی در ز آهن برو ساخته
مهندس بر آن گونه پرداخته.
فردوسی.
مهندس پذیرفت ایوان شاه
بدو گفت من دارم این دستگاه.
فردوسی.
آن ستاند مهندس دانا
به یکی دم که پنج مه بنا.
سنائی.
عالم نو بنا کند رأی تو از مهندسی
کشور نو رقم زند فر تو از موفری.
خاقانی.
ادریس و جم مهندس موسی و خضر بنا
روح و فلک مزوق نوح و ملک دروگر.
خاقانی.
زانکه چون نحل این بنا را خود مهندس بود شاه
آب چون آئینه، شان انگبین گشت از صفا.
خاقانی.
مهندس گفت کردم هوشیاری
دگر اقبال خسرو کرد یاری.
نظامی.
مهندس دستۀ پولاد تیشه
ز چوب نارتر کردی همیشه.
نظامی.
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد.
حافظ.
، متخصص ایجاد طرحها و کارهای ساختمانی و معماری یا راهسازی یا کشاورزی و یا ساختن انواع ماشین.
- سرمهندس، رئیس مهندسان.
- مهندس فلک، زحل. کنایه از ستارۀ زحل است. (آنندراج).
- ، منجم. (آنندراج).
، کارساز. (یادداشت مؤلف). کارسازنده. (دستور الاخوان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
جهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گهنام چاه ژرف گهنام کهنام مرتبه ای از همه مراتب بدی و بدتر و معرب آن جهنم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهندم
تصویر مهندم
ظریف و استوارکرده، تراشیده و صیقلی: (بر سر این ستونها طاقها زده است بدو جانب همه از سنگ مهندم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهنم
تصویر جهنم
نام دوزخ، دار مکافات و کیفر پس از مرگ و آن ممنوع از صرف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
((جَ هَ د))
جست و خیزکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهندم
تصویر مهندم
((مُ هَ دِ))
ظریف و استوار کرده، تراشیده و صیقلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهنم
تصویر جهنم
((جَ هَ نَّ))
دوزخ
جهنم را جلو چشم کسی آوردن :کسی را به شدت زجر دادن
سر به جهنم زدن: بسیار گران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهنم
تصویر جهنم
دوزخ
فرهنگ واژه فارسی سره
جحیم، درک، دوزخ، سقر، نار، نیران، هاویه
متضاد: بهشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهنم، دوزخ
فرهنگ گویش مازندرانی
در اصطلاح به آدم سیاه سوخته گویند
فرهنگ گویش مازندرانی