جدول جو
جدول جو

معنی جهاز - جستجوی لغت در جدول جو

جهاز
رخت عروس، اسباب و لوازم خانه، ساز و برگ
تصویری از جهاز
تصویر جهاز
فرهنگ لغت هوشیار
جهاز
جهیزیه، اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام می دهند مثلاً جهاز تنفس، جهاز هضم، کشتی، سفینه، ساز و برگ، اسباب و لوازم
جهاز تنفس: در علم زیست شناسی مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام می دهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای و دو ریه، دستگاه تن
تصویری از جهاز
تصویر جهاز
فرهنگ فارسی عمید
جهاز
((جَ یا جِ))
ساز و برگ، اسباب و اثاثیه، مجموعه اعضایی که در بدن عمل معینی راانجام می دهند، جهاز هاضمه، اثاثیه ای که عروس با خود به خانه داماد می برد، پالان شتر، دستگاه
تصویری از جهاز
تصویر جهاز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجهاز
تصویر اجهاز
خسته کشی خسته را کشتن زبون کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهان
تصویر جهان
(پسرانه)
دنیا، عالم، گیتی، کیهان، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ملک جهان، جهان آفرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جواز
تصویر جواز
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهاز
تصویر بهاز
اسب نجیب و اصیل که به جهت نتاج گرفتن آنرا در گله اسب رها کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاز
تصویر دهاز
بانگ و فریاد، نعره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماز
تصویر جماز
تند رو، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراز
تصویر جراز
شمشیر برنده
فرهنگ لغت هوشیار
امکان و تساهل، پاسپورت، گذر نامه، پروانه، اجازه نامه، رفتن و گذشتن تشنگی تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهان
تصویر جهان
عالم از زمین و کرات آسمانی، دنیا، گیتی، عالک ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهال
تصویر جهال
جاهلان، نادانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاض
تصویر جهاض
پیلو (مسواک) اراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهار
تصویر جهار
آشکار کردن، بلند کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
قصدی که بسوی دشمن کنند برای حرب او، کارزار کردن با دشمنان در راه خدا زمین سخت و بی گیاه زمین سخت و بی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهات
تصویر جهات
سوها، اطراف، جوانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
اسباب و کالا جهت عروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهات
تصویر جهات
سوی، جانب، طرف، ناحیه
جهات اربعه: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اصلی
جهات اصلی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، شامل مشرق، مغرب، شمال و جنوب، جهات اربعه
جهات فرعی: در علم جغرافیا جهت های چهارگانه، بین جهات اصلی، شامل شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی و جنوب غربی
جهات شش گانه: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات سته
جهات سته: زیر، بالا، راست، چپ، پیش و پس، جهات شش گانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
جهیزیه، برای مثال ور دوست دست می دهدت هیچ گو مباش / خوش تر بود عروس نکوروی بی جهیز (سعدی۲ - ۴۶۱)
اسب چابک و تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهاد
تصویر جهاد
جنگ کردن در راه دین حق، مبارزه، کوشش کردن
جهاد اصغر: مقابل جهاد اکبر، جنگ در راه دین
جهاد اکبر: مقابل جهاد اصغر، جهاد یا جنگ با نفس و ریاضت برای تزکیۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاز
تصویر بهاز
اسب نجیب و اصیل که در رمه برای جفت گیری رها کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراز
تصویر جراز
تیغ، شمشیر تیز و برّان، جوهردار، حسام، قاضب، غفج، صارم، شربت الماس، صمصام، شمشیر آبدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشرو گله، کنایه از پیشرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جواز
تصویر جواز
پروانۀ سفر، جایز بودن، روا بودن، رخصت، اجازه، گذشتن از جایی یا از راهی،
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، لهی، پروانچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان
تصویر جهان
گیتی، دنیا، عالم، کیهان، کرۀ زمین، کنایه از مردم دنیا، کنایه از حیات، زندگی، برای مثال سیاوش چو گشت از جهان ناامید / بر او تیره شد روی روز سپید (فردوسی۱ - ۴۰۲)

جهاندن، در حال جهیدن، جهنده
جهان سوم: در علوم سیاسی مجموع کشورهای درحال توسعه. جهان اول، کشورهای بزرگ صنعتی غرب و جهان دوم، کشورهای بزرگ صنعتی کمونیست، پیش از فروپاشی شوروی سابق بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
ترس، بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاز
تصویر بهاز
((بِ))
اسب نجیب و اصیل که برای جفت گیری آن را در میان گله اسب رها کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواز
تصویر جواز
((جَ))
گواز، چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواز
تصویر جواز
((جُ))
هاون سنگین و چوبین، مهراس، چوبی که ستوران را بدان رانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواز
تصویر جواز
((جَ))
اجازه دادن، رخصت دادن، گذرنامه، پاسپورت، گذشتن، گذشتن از جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهان
تصویر جهان
((جَ یا جِ))
جهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهان
تصویر جهان
((جَ))
عالم، دنیا، زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهال
تصویر جهال
((جُ هّ))
جمع جاهل، نادانان
فرهنگ فارسی معین