- جندر
- جامه، پوشاک
معنی جندر - جستجوی لغت در جدول جو
- جندر
- جامه، رخت، پوشیدنی، پوشاک
- جندر ((جَ دَ))
- رخت، جامه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناهموار، چوب نتراشیده
چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند، برای مثال پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیم کهن را به جندره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
محلی است که قافله و تجار در آن جا بسیار آمد و رفت می کنند، شهری که بر کناره دریای محیط واقع باشد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
کوتوله کوته بالا
از ریشه پارسی سپاهی گندی لشکری سیاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان بکار می پرداخت
زن بدکاره، تباهکار، فاحشه
سنگ عظیم
مسکوک مسین کوچک که نصف نیم پول قیمت داشت (قاجاریه)
پارسی تازی گشته جاندار نگهبان سربازی که مامورحفاظت فرمانده قشون حاکم و جز آنانست نگهبان، جمع جنادره
خرمن کوب
هندی بین از سازها قسمی ساز هندی
دنبه برشته کرده
گیاهی است از تیره اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است. چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریشه ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد. چغندر معمولی در حدود 2 تا 6 مواد قندی دارد پنجر پنجار. یا چغندر قند. گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند
درون، داخل، تو
بانگ رعد، صدا پیچیدن
صاحب جمال و خوش صورت
در، تو، درون، در میان،
(پیشوند) بر سر افعال درمی آید مثلاً اندرآمدن (در آمدن)، اندرافتادن (درافتادن)،
(پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمی آید و معنی خوانده یا ناتنی می دهد مثلاً پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی)، خواهراندر (خواهرناتنی)
(پیشوند) بر سر افعال درمی آید مثلاً اندرآمدن (در آمدن)، اندرافتادن (درافتادن)،
(پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمی آید و معنی خوانده یا ناتنی می دهد مثلاً پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی)، خواهراندر (خواهرناتنی)
دستگاه خرمن کوبی، خرمن کوب
سلاحی شبیه شمشیر، کتاره، قداره
صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
گیاهی با دانه های ریز و باریک که در میان کشتزار جو می روید
جوان فربه و ستبر
از کندوره سنسکریت کندر بناست شهر بلد مدینه: بیابان بی آب و کوه شکسته دو صد ره فزونست از شهر و کندر. (ناصر خسرو) صمغی است خوشبو که از درخت کندر هندی بدست آورند. و جهت استفاده از رایحه مطبوعش آنرا در آتش ریزند. کندر را از درختان دیگر از جمله درختان تیره کاج و صنوبر میتوان بدست آورد ولی نوع مرغوب آن همان کندر هندی است که سرخ رنگ است و انواع دیگر کندر ها سفید رنگند. یا کندر حبشی. گونه ای کندر سفید رنگ که از انواع سرو کوهی و عرعر حاصل میشود ولی بمرغوبی کندر هندی نیست. یا کندر رومی. یا کندر هندی. درختی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ از تیره بور سراسه که بومی هندوستان است و آنرا از صمغی خوشبوی بنام کندر استخراج میکنند لبان لیبانون شجره اللبان درخت کندر عسلبند
و در و اندر: تدبیر صد رنگ افگنیبر روم و بر زنگ افگنی وندر میان جنگ افگنی فی اصطناع لایری. (دیوان کبیر)
((اَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
در، تو، در میان، گاه به صورت پیشوند بر سر افعال می آید و معنی داخل شدن می دهد، اندر آمدن، اندر افتادن