- جنح
- زی، بخش، دوش (کتف)، پاسی از شب بال زدن
معنی جنح - جستجوی لغت در جدول جو
- جنح
- پناه، حامی، پشتیبان، امان، زنهار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ریشه پارسی گناه گنه گناه بزه. توضیح در تداول فارسی جنجه تلفظ شود این کلمه در متون معتبر و قاموسهای عربی نیامده و احتمال میرود که آنرا از (جناح) (گناه) ساخته اند. در محیط المحیط آمده: (الجنحه (بکسرالجیم) الاثم وهی من کلام العامه)
جرمی که مجازاتش بیشتر از مجازات عمل خلاف و کمتر از مجازات جنایت باشد
کالا، ژاد، گینه
فردوس
کنار، سو
بال، پژیر، گناه
گوشت بریدن
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه
ستودن، راندن، تنگ گرفتن در داد و ستد
مایل، میل کننده، گناهکار
جدال و قتال، ستیزه، نبرد، پیکار، حرب، رزم
سنگ اندازی
میل کردن، ظلم کردن، ستم کردن
آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب
کوخ خاته گلی و کوچک، پوشیدن، گرد آوردن
لشکر، سپاه
اصل هر چیزی
بستان، بهشت
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
بال، دست، بازو، جانب، کرانه، نفس چیزی گروهی از هر چیز گروهی از هر چیز
بر روی افتادن، کوژ پشتی چیدن
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
میراندن، برکندن، هندوانه
تک پری پریزده میوه، چیده چیدن چیده چیده شده. واحد جن پری
سپر
گرایندگی
صورت، هیکل، قیافه
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای
جن زده، کنایه از خشمگین، جن