- جنا
- بر روی افتادن، کوژ پشتی چیدن
معنی جنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بال، پژیر، گناه
سرکار
شب، جامه جنت که بمعنی بهشت است جنت که بمعنی بهشت است سپر، ترس سپر، ترس
پارسی است و همان جناغ و چناغ شکستن
استخوانی که قفسه سینه را در خط وسط و جلو محدود می کند
همجنس بودن
بال، دست، بازو، جانب، کرانه، نفس چیزی گروهی از هر چیز گروهی از هر چیز
بهشت
درگاه، آستانه خدا کرانه و بیگانه و غریب کرانه و بیگانه و غریب
شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ، برای مثال راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی - ۴۵۱)
تختۀ دو شاخۀ زین اسب و دامنۀ زین اسب، برای مثال همه تفاخر آن ها به جود و دانش بود / همه تفاخر این ها به غاشیه ست و جناغ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۴)
دل، قلب، کنایه از درون چیزی، باطن، ضمیر، جامه
هر یک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی،
در امور نظامی هر یک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می گرفت، بال
جناح ایمن: جناح راست، میمنه
جناح ایسر: جناح چپ، میسره
در امور نظامی هر یک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می گرفت، بال
جناح ایمن: جناح راست، میمنه
جناح ایسر: جناح چپ، میسره
در بدیع آوردن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا هم جنس اما در معنی مختلف باشد مانند کلمۀ «نای»، برای مثال چون نای بینوایم از این نای بینوا / شادی ندید هیچ کس از نای بینوا (مسعودسعد - ۳۱)
نای اول آلت موسیقی و نای دوم نام حصاری است که مسعودسعد سال ها در آن زندانی بوده و نیز مانند این شعر، برای مثال بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (خیام - ۶۶)
گور اول حیوان معروف و گور دوم به معنی قبر است، تجنیس
جناس مزدوج (مکرر): در ادبیات در فن بدیع آوردن دو کلمۀ هم جنس یا شبیه در کنار یکدیگر مانند این شعر، برای مثال با رخت ای دلبر عیار، یار / نیست مرا نیز به گل کار، کار ی تا رخ گلنار تو رخشنده گشت / بر دل من ریخته گلنار، نار ی چشم تو خونخواره و هر جادویی / مانده از آن چشمک خونخوار، خوار (منوچهری - ۴۶)
نای اول آلت موسیقی و نای دوم نام حصاری است که مسعودسعد سال ها در آن زندانی بوده و نیز مانند این شعر،
گور اول حیوان معروف و گور دوم به معنی قبر است، تجنیس
جناس مزدوج (مکرر): در ادبیات در فن بدیع آوردن دو کلمۀ هم جنس یا شبیه در کنار یکدیگر مانند این شعر،
عنوان احترام آمیز که پیش از نام اشخاص بزرگ ذکر می شود، آستانه، درگاه
((ج))
فرهنگ فارسی معین
استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینه مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینه انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود، سه پایه، شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب
استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دنده ها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است، استخوانی دوشاخه به شکل ۷ در جلو سینۀ مرغ که در شرط بندی می شکنند
جناغ شکستن: کنایه از شرط بندی کردن دو تن با شکستن جناغ مرغ، به این صورت که هر کس شرط را فراموش کرد و چیزی از دست طرف گرفت شرط بندی را باخته است
جناغ شکستن: کنایه از شرط بندی کردن دو تن با شکستن جناغ مرغ، به این صورت که هر کس شرط را فراموش کرد و چیزی از دست طرف گرفت شرط بندی را باخته است
Faction
фракция
Fraktion
фракція
frakcja
facção
fazione