- جمره
- یک تکه آتش
معنی جمره - جستجوی لغت در جدول جو
- جمره ((جَ رِ))
- تکه ای آتش، سنگ ریزه، در فارسی، بخاری که در آخر زمستان از زمین بلند می شود، که حمل بر نفس کش یدن زمین است
- جمره
- تکه ای آتش، اخگر، جمع واژۀ جمار و جمرات، بخار و حرارتی که در آخر زمستان از زمین برمی خیزد و برای آن سه نوبت و برای هر نوبت هفت روز فاصله قائل گردیده اند و در نوبت سوم درختان بیدار می شوند،
برای مثال جمره ست مگر خصم تو زیرا که نپاید / در هیچ عمل منصب او بیش سه دم را (انوری - ۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجمر، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی
آتشدان بویا سوز بو سوز ابیز دان مجمره در فارسی یک آتشدان یک بویا سوز واحد مجمر: پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمره ای سیمین... یا مجمره نقره پوش. دنیا عالم
بهره، دستاورد، سود، پی آمد، پسامد، فرجام
رسته، فراز، گزاره
آدینه
فرمان، فرماندهنده
مونث دمر: بی سود زن
فرمان، فرماینده
تراز
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
نسل و فرزند، میوه
جر دهنده، کسره دهنده
گیاهی از تیره قرنفلیان که در مناطق معتدل آسیا و اروپا میروید جبرو اولسطیون
سینه درد، سرفه خشک
گرد آوردن و توده کردن چیزی
همگی چیزی، همه، تماماً
هفتمین روز هفته
پرتقالی کوستاک
همرنگ و هم وزن
جمع جار، همسایگان
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
پارسی تازی گشته خمره خاز مایه (خمیر مایه)، لرد می درد، گلغونه، بوی خوش خم کوچک خمچه
گندمگون بودن
تباهرفتاری
خمچه، خم کوچک، خمبره
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
شخص پست، سفله و بی اصل
ثمر، کنایه از نتیجه، حاصل
در دستور زبان کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد، همه، همگی، همه، همگی، تماماً، خلاصه
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
قمارخانه، محلی که در آن قمار بازی می کنند
شدت، دشواری، سختی، محل فراهم آمدن و انبوهی چیزی