جدول جو
جدول جو

معنی جماهر - جستجوی لغت در جدول جو

جماهر
جمع جمهور
تصویری از جماهر
تصویر جماهر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جواهر
تصویر جواهر
(دخترانه)
جمع جوهر، هر یکی از سنگهای گران بها مانند یاقوت یا زمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جواهر
تصویر جواهر
گوهران، گوهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمدهر
تصویر جمدهر
هندی پهلو شکاف، دودمه خنجری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماهیر
تصویر جماهیر
جمع جمهور، گروه های مردم توده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جوهر، فلزات گرانبها، هر سنگی که از آن منفعتی بر آید همچون الماس و یاقوتو لعل
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کننده، بانگ زننده، کینه توز، دشنامگوی، رو به رو شونده: در جنگ مجاهرت در فارسی: آشکار کردن، بانگ زدن، کینه توزی، دشنامگویی، جنگ رو با روی کارراه انداز، بازر گان توانگر، گنجور، منگیا گر (قمار باز) با کسی روبرو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده جمع مجاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواهر
تصویر جواهر
((جَ هِ))
جمع جوهر، گوهران، هر یک از سنگ های گرانبها مانند الماس یاقوت، زمرد و مانند آن که به عنوان زینت و زیور به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جماهیر
تصویر جماهیر
((جَ))
جمع جمهور، توده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهر
تصویر مجاهر
((مُ هِ))
با کسی روبه رو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده، جمع مجاهرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
کار آزموده، چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمار
تصویر جمار
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد، زبردست، حاذق، کار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمار
تصویر جمار
ماده ای سفید، شیرین و به شکل پنیر که در بالای ساقه درخت خرما به وجود می آید، پنیر نخل، پنیر خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد کار در کار خویشتن، حاذق در هر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمار
تصویر جمار
((جَ))
جمع جمره، سنگریزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمار
تصویر جمار
((جَ))
گروهی از مردم که در جایی گرد آیند، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
((هِ))
استاد و چیره دست در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
Adept, Adroit, Masterful, Proficient, Skilled, Skillful, Versed, Wellversed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
hábil, magistral, proficiente, habilidoso, versado, bem versado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
biegły, zręczny, mistrzowski, wykwalifikowany, doświadczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
искусный , ловкий , мастерский , квалифицированный , опытный , опытный
دیکشنری فارسی به روسی
вправний , спритний , майстерний , кваліфікований , досвідчений , досвідчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
bedreven, vaardig, meesterlijk, bekwaam, ervaren
دیکشنری فارسی به هلندی
geschickt, meisterhaft, kompetent, erfahren, versiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
experto, diestro, maestro, competente, hábil, versado, bien versado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
habile, adroit, magistral, compétent, versé, bien versé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
abile, magistrale, competente, esperto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
निपुण , कुशल , माहिर , सक्षम , कुशल
دیکشنری فارسی به هندی
দক্ষ , দক্ষ , দক্ষ , দক্ষ , দক্ষ
دیکشنری فارسی به بنگالی
mahir, cakap, terampil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
becerikli, ustaca, yetkin, bilgili, uzman
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
숙련된 , 능숙한 , 명인의 , 능숙한 , 숙련된 , 잘 아는
دیکشنری فارسی به کره ای
mjuzi, hodari, mtaalamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
熟练的 , 灵巧的 , 精湛的 , 精通的
دیکشنری فارسی به چینی