جدول جو
جدول جو

معنی جماعت - جستجوی لغت در جدول جو

جماعت
گروه، گروهی از مردم
تصویری از جماعت
تصویر جماعت
فرهنگ فارسی عمید
جماعت
گروه مردم، نماز جماعت
تصویری از جماعت
تصویر جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
جماعت
((جَ عَ))
گروه، گروهی از مردم، اطرافیان، کسان، صنف
تصویری از جماعت
تصویر جماعت
فرهنگ فارسی معین
جماعت
توده، انبوه، گروه
تصویری از جماعت
تصویر جماعت
فرهنگ واژه فارسی سره
جماعت
انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر، طایفه، قبیله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جماعت
مؤمنان، جماعت
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امام جماعت
تصویر امام جماعت
پیش نماز، امام جماعت، آنکه نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جماع
تصویر جماع
نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر، مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ مِ جَ عَ)
پیشنماز:
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد.
حافظ.
و رجوع به ترکیبات امام شود
لغت نامه دهخدا
(لِ هَُ پِهْ شُ دَ)
شنیدن. (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
گرسنگی. (غیاث). مجاعه: آتش مجاعت چون بر افروزد دیار قناعت رابسوزد. (مقامات حمیدی). در مجاعت بادروزه با قناعت دریوزه نتوان ساخت که این نکبتی است تام در ذریۀ آدم. (مقامات حمیدی). ستوری بشکند و جراحت مجاعت را شفا و مرهم سازد. (سندبادنامه ص 220). نفوس شریف خویش رابه اندک بلغه قانع گردانیدند و بدانچه میسر می شد سد مجاعت می کردند. (ترجمه تاریخ یمینی).
در مجاعت بس تو احول دیده ای
که یکی را صد هزاران دیده ای.
مولوی.
پس بگفتند این ضعیف بی مراد
از مجاعت سکته اندر وی فتاد.
مولوی.
باز نفسش از مجاعت برطپید
از گدائی کردن او چاره ندید.
مولوی.
وز مجاعت و اشتها هر گاو و خر
کاه می خوردند همچون نیشکر.
مولوی.
رحمشان آمد که او بس بینواست
وز مجاعت هالک مرگ وفناست.
مولوی.
و رجوع به مجاعه شود.
- سال مجاعت. رجوع به ترکیب بعد شود.
- عام مجاعت، عام مجاعه. سال قحط. قحط سالی. تنگ سالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امام جماعت
تصویر امام جماعت
پیشنماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماعات
تصویر جماعات
جمع جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعت
تصویر طماعت
آزمند شدن، حریص گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنگی: این سخن پایان ندارد آن فقیر از مجاعت شد زبون و تن اسیر. (مثنوی)، یاسال مجاعت. سال قحط و گرانی ارزاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
خودسری کردن جمع چیزی، نکاح، آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمعات
تصویر جمعات
بمعنی آدینه، جمع جمعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماز جماعت
تصویر نماز جماعت
نماز گروهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائمه جماعت
تصویر ائمه جماعت
پیشنمازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
((جِ))
نزدیکی کردن مرد با زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاعت
تصویر مجاعت
((مِ عَ))
گرسنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ائمه جماعت
تصویر ائمه جماعت
پیش نمازان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام جماعت
تصویر امام جماعت
پیش نماز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائمه جماعت
تصویر ائمه جماعت
پیش نمازان
فرهنگ واژه فارسی سره
آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوحزبی گرایی، سیستم دو حزبی
دیکشنری اردو به فارسی
حزبی، پارتیزان
دیکشنری اردو به فارسی