- جلیدیه
- عدسی چشم
معنی جلیدیه - جستجوی لغت در جدول جو
- جلیدیه
- جسم جامد و غیرحاجب ماورا به شکل عدس که در قسمت خلفی حدقۀ چشم قرار دارد، عدسی چشم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رشته گونه ای از خوراک
جویده جاویده
نیم تنه کوتاه بی آستین که روی پیراهن و زیر نیم تنه (کت) پوشند
مار زنگی
ژولیده و پریشان
جهاز عروس
چادر یمنی، نام روستایی در مسر
شب و روز (زیرا هرگز کهنه نمی شوند)
((جَ یّ))
فرهنگ فارسی معین
واژه ای است گرفته شده از عربی به معنی اسباب و اثاثیه ای که عروس با خود به خانه داماد می برد، جهیز
فرقه ای در کردستان عراق که برای شیطان مقامی بالا قائلند و عقاید خود را پنهان می کنند
اسباب، رخت، اثاث و چیزهای دیگر که عروس با خود به خانۀ داماد می برد
در زبان رتازی: انجمن شهر در زبان فارسی: شهرداری مونث (بلدی) : امور بلدیه، شهرداری
شرارت، خباثت
فرقه ای از شیعه که به زید ابن علی بن الحسین (ع) ملقب به زین العابدین منسوبند
عمل و شغل جلاد میرغضبی
برفچال
مریم نخودی کوهی مریم نخودی کوهی
والا
بر گستوان بپوشید بر گستوان نبرد (شاهنامه) نیم تنه
شاخه بی برگ، و بمعنی صحیفه، روزنامه
زیر دندان نرم و خرد شده
فرو رفته، نفوذ کرده
ناپاکی شوخگنی شوخی چرک فژ آژیخ وژن وسخ چرک قذرات، زباله آشغال خاکروبه خاشاک آخال خس و خاک، مواد زاید خبث ریم، نجاست خبث سرگین آدمی گوه گه فضله عذره. توضیح فرهنگستان کلمه (پلیدی) را بمعنی اخیر پذیرفته است
ناپاکی، آلودگی. نجاست
جلیل، بزرگوار، کلان سال و محترم
چیزی که زیر دندان نرم شده باشد، کنایه از نامفهوم
نیم تنۀ کوتاه بی آستین که معمولاً روی پیراهن می پوشند
شهرداری، سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه ها، خیابان ها، مواظبت باغ های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد
مفرد واژۀ جراید، روزنامه، مجله، جمع جراید، کتاب، صحیفه، دفتر، دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت، برای مثال عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی مر سپاه (فردوسی - ۷/۴۹۱)
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها،برای مثال جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی5 - ۹۲۰) به تنهایی، با آمادگی
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها،
فرانسوی پروز
شب پرگان شب پروانگان پروانگان بیدی بیدها