جدول جو
جدول جو

معنی جفتک - جستجوی لغت در جدول جو

جفتک
لگدی که حیوان چهارپا با هر دو پای خود می اندازد، نوعی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند و از جایی به جای دیگر بپرند
جفتک انداختن (پراندن): لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، کنایه از سرکشی، گستاخی
جفتک زدن: لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، پریدن از جایی به جای دیگر درحالی که هر دو پا را به هم جفت کرده باشند، جهیدن با هر دو پا
تصویری از جفتک
تصویر جفتک
فرهنگ فارسی عمید
جفتک
لگدی که حیوان چهار پا با هر دو پای خود بیندازد و بمهنی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند لگد حیوانات جفته، نوعی پرش که عبارتست از جفت کردن هر دو پا با هم و پریدن، مرغی که نر و ماده آن هر کدام یک بال دارند و بجای بال دیگر نر را قلابی و ماده را حلقه ایست از استخوان و چون پرواز کنند نرقلاب را بر حلقه ماده اندازد و با هم پرواز نمایند و چون بدانه خوردن مشغول گردند از یکدیگر جدا شوند و نزدیک بهم چرا کنند و آنها را بعربی (لاینفک) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
جفتک
((جُ تَ))
لگد حیوانات
تصویری از جفتک
تصویر جفتک
فرهنگ فارسی معین
جفتک
لگد، جفتک، با دو پا لگد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جفت
تصویر جفت
واحد شمارش برخی چیزهایی که به صورت دوتایی کاربرد دارد مثلاً یک جفت جوراب،
دو عدد از چیزی یا کسی، مقابل طاق، زوج، زن یا شوهر، همسر، دو حیوان نر و ماده که با یکدیگر جفت گیری می کنند،
همانند، نظیر، کنایه از دو چیز برابر و مانند هم مثلاً دوقلوها جفت هم بودند،
در علم زیست شناسی عضو عروقی و اسفنجی که در دوران آبستنی داخل رحم پستانداران تشکیل می شود و توسط بند ناف به جنین اتصال دارد و اکسیژن و مواد غذایی به جنین می رساند و مواد دفعی جنین را دفع می کند، در زایمان های عادی در حدود یک ساعت بعد از تولد نوزاد خارج می شود،
کامیون ده چرخ، دو گاو که برای شخم زدن پهلوی هم می بندند، برای مثال جفت ببردند و زمین ماند خام / هیچ ندارد جز خار و گیا (مولوی۲ - ۶۴) همراه، همدم، برای مثال من به هر جمعیتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوشحالان شدم (مولوی - ۵)
جفت شدن: به هم پیوستن، با هم برابر شدن مانند هم شدن، به هم پیوستن نر و ماده، مقاربت کردن
جفت کردن: دو چیز را با هم برابر ساختن مانند هم کردن، به هم پیوند دادن، دو حیوان نر و ماده را کنار هم قرار دادن برای جفت گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفتک
تصویر خفتک
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، سکاچه، برفنجک، خفتو، برغفج، خفج، فدرنجک، کرنجو، درفنجک، فرنجک، فرهانج، برخفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفت
تصویر جفت
چفت، حلقه و زنجیر در، زنجیر در خانه، قلاب پشت در، زرفین، کنایه از سفت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتک
تصویر فتک
دلیری کردن، به ناگاه کسی را گرفتن و کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفته
تصویر جفته
خمیده، کج
داربست درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفته
تصویر جفته
جفتک، لگدی که حیوان چهارپا با هر دو پای خود می اندازد، نوعی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند و از جایی به جای دیگر بپرند، برای مثال جفت و طاق سپهر درشکند / جفته ای کآن تکاور اندازد (خاقانی - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفتک
تصویر چفتک
کاروانک، مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ تَ)
فارسیان یک ربع کلام الله را خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَزْ زُ)
بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی. (منتهی الارب). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن. تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ تَ)
نام مرغی است درازگردن که پیوسته در کنار آب نشیند و او را ’کاروانک’ نیزگویند و با چرغ و باز شکارش کنند. (برهان). مرغی است درازگردن که در کنار آبها نشیند و باز شکارش کند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ای است که او را چوبینه و کاروانک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). جانوری است که گوشت آن خالی از لذتی نباشد وکاروانک نیز گویند. (جهانگیری). مرغی درازگردن که پیوسته در کنار آب نشیند و کاروانک و کلنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). چفنک. چگرنه. و رجوع به کاروانک و چفنک و چکرنه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
نعت تفضیلی از فتک بمعنی بناگاه گرفتن و ناگاه کشتن کسی را و رویاروئی زخم رسانیدن و جز آن.
- امثال:
افتک من البراص.
افتک من الجاف.
افتک من الحرث بن ظالم.
افتک من عمرو بن کلثوم. (از مجمع الامثال میدانی).
و برای آگاهی بموارد استعمال مثالهای مزبور رجوع به مجمعالامثال میدانی ذیل فتک شود
لغت نامه دهخدا
جماعت مردم، عدد بسیار، همه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتک
تصویر هفتک
ربع قرآن مجید 4، 1 کلام ا، ربع کلام الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفتا
تصویر جفتا
خمیده و کج شده، خم گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفتن
تصویر جفتن
خم و مایل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفته
تصویر جفته
قرین، جفت خمیده، کج خمیده، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفتی
تصویر جفتی
برابری، مساوات
فرهنگ لغت هوشیار
ستهیدن، فرو گرفتن به ناگاه گرفتن بناگاه گرفتن کسی را، ناگاه کشتن کسی را، رویاروی زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتک
تصویر فتک
((فَ تْ))
غافلگیر کردن، به ناگاه کشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفت
تصویر جفت
زوج، دو عدد از یک چیز، زن و شوهر، همسر، همتا، همانند، همراه، همدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفت
تصویر جفت
((جُ))
عضوی عروقی که در هنگام بارداری، از طریق بند ناف مواد لازم را به جنین رسانده و مواد دفعی را می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفت
تصویر جفت
((جَ))
جفته. چفته، نک چفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفته
تصویر جفته
((جَ تَ یا تِ))
خمیده، کج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفته
تصویر جفته
((جُ تَ یا تِ))
لگد اسب و شتر و غیره، جفتک، سرین، کفل، گره ریسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفتک
تصویر خفتک
((خُ تَ))
بختک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفت
تصویر جفت
زوج
فرهنگ واژه فارسی سره
آفت پنبه و پرتقال که سیاه رنگ است، شته، نوعی آفت نباتی
فرهنگ گویش مازندرانی
جفتک، جفتک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جفتک
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیکی کردن جنس نر و ماده به هم، زوج دوتایی
فرهنگ گویش مازندرانی
جوان قد بلند، جوان کم عقل
فرهنگ گویش مازندرانی