- جفاخ
- فخر کننده، متکبر
معنی جفاخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کژدم ماهی
جمع جفنه، کاسه های بزرگ، شاخ های رز
کف شیر، پشت انبوه
خشک شدن
بیهوده، باطل، خاشاک رود آورد، بر زمین زدن، سرگردانی، آزار دلازاری، ستم -1 آزردن جور کردن، ستم کردن، بیوفایی کردن، بیمهری کردن، جور ظلم، بیوفایی بیمهری. -1 بر زمین زدن، انداختن، کفک انداختن دیگ، بیرون دادن، زر و نقره و مانند آن، خاشاک رودآورد
خشک شدن، خشکیدن، از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن
آماس و ورمی که از بیماری در بدن پیدا شود
جفنه ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ جفنه
هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده، باطل، خار و خاشاک، کف آب، غش، برای مثال بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی - ۴۴)
از ساخته های فارسی گویان باد انگیز که انگور بسیار خورده باشد و چیزهای باد انگیز (مقالات شمس) زیرکی چون کبر و باد انگیز تست ابلهی شو تا بمانی تندرست (مثنوی دفتر 4 مولانا) آماس بیماری آماس پر باد، هر چیز که خوردن آن تولید نفخ در شکم کند. توضیح نفاخ بتشدید فاء مانند صراف که بمعنی نفخ دهنده استعمال میشود در لغت عرب نیامده مانند صراف و نطاق و امثال آنها
عالم جفر
ظلم، جور
بی مهری، بی وفائی
جور، ستم، کنایه از ناسزا