جدول جو
جدول جو

معنی جساسه - جستجوی لغت در جدول جو

جساسه
جانوری که جاسوس دجال است
تصویری از جساسه
تصویر جساسه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ سَ)
آنچه اسب به وی تعلل کند. (منتهی الارب) ، مال اندک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، اسب دوانی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سائس بمعنی نگهبان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ پِ)
نام مکۀ مکرمه است. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از معجم البلدان) (از اقرب الموارد). ناسّه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَسْ سا سَ)
تأنیث مساس که صیغۀ مبالغه است از مصدر مس. بسیار لمس کننده، رحم مساسه، خویشی و قرابت نزدیک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَسْ سا سَ)
سماروغ سفید. (منتهی الارب). شحمهالارض. (اقرب الموارد). قارچ، خراطین، که کرمی است. (از منتهی الارب) ، ماری است که در زیر خاک پنهان شود. (از اقرب الموارد) ، جانوری است سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ سَ)
تشتگری. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت سازی. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
خسیس شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از مصادر زوزنی) ، حقیر شدن. خوار شدن. (از مصادر زوزنی) ، ناکس شدن. فرومایه شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(خَ سَ)
فرومایگی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا سَ)
گلی است که با ببسودن و بپرماسیدن برگهایش فروهشته شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
ماهی خشک. ج، حساس و حساسات
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ سَ / سِ)
نگریستن به گوشۀ چشم و واپس دیدن. (برهان) (سروری) (مؤید الفضلاء) (جهانگیری).
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سوس یعنی پت و شپشه افتادن. کرمک درافتادن در چیزی. (منتهی الارب). شپشه درافتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شپشه درافتادن گندم و برنج را. کرم درافتادن پشم را.
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
نام مکۀ معظمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از نام های مکه در جاهلیت است زیرا هرآن کس در آنجا پرهیزگار نبود شتران را بس بس میکرد و بس بس کلمه ای است که در راندن ناقه گویند هنگامیکه بخواهند آن را برانند:
بساسه تبس کل ّ منکر
بالبلد المحفوظ ثم المعشر.
(از معجم البلدان).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
موضعی است که اقامتگاه ساعده بطنی از بطون غزیه بوده است. (صبح الاعشی ج 1 ص 324)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اساسه
تصویر اساسه
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساسه
تصویر طساسه
از ریشه پارسی تشتگری تشت سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خساسه
تصویر خساسه
خسیس شدن، حقیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساسه
تصویر حساسه
مونث حساس: قوای حساسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جساره
تصویر جساره
بی باکی دلیری شوخی گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جساس
تصویر جساس
بسیار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسامه
تصویر جسامه
تناوری تنومندی
فرهنگ لغت هوشیار