- جساد
- کند و کاو، تیزنگری، پرماسیدن (به دست سودن) کور کوم کرکم جساد پارسی است و آن را به تازی زعفران گویند، خون خشک زعفران
معنی جساد - جستجوی لغت در جدول جو
- جساد
- زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، قمحه
- جساد ((جَ))
- زعفران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع جسد، بدنها، جسمها، تن ها
پیکرها
جسدها، لاشه ها، جمع واژۀ جسد
برجسته بین
جمع جسد، بدن ها، تن ها، جسم ها
دژخیم
پوسیدگی، تباهی
شمشیر زن کشنده، دژخیم، شکنجه گر آنکه مامور شکنجه دادن یا کشتن محکومان است. یا جلاد فلک. مریخ، جمع جلید تازیانه زن، دژخیم، میرغضب
پارسی تازی گشته کراد جامه های کهنه پاره
زمین، سال بی باران، هر چیز بی جان، بی حرکت یخ فروش، شمشیر بران
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
تناور و بزرگ
بسیار تجسس کننده
مفصل های خشک شده که از جای حرکت نکنند
سخی، لقب امام نهم شیعیان جهان
قصدی که بسوی دشمن کنند برای حرب او، کارزار کردن با دشمنان در راه خدا زمین سخت و بی گیاه زمین سخت و بی گیاه
جمع جید، سره ها نیک ها، جمع جید، گردن ها جمع جید نیکوها
حسودان، حاسدان
بسیار سجده کننده
حاسدها، حسودها، جمع واژۀ حاسد
سخی، بخشنده، جمع جیاد، اسب تندرو، چارگامه، ره انجام، چهارگامه، شولک، بالاد، گام زن، براق، سابح، سیس، بادرفتار، بوز
بی رواجی، بی رونقی، بی رواج، کساد
کسی که سجده بسیار کند، بسیار سجده کننده
جنگ کردن در راه دین حق، مبارزه، کوشش کردن
جهاد اصغر: مقابل جهاد اکبر، جنگ در راه دین
جهاد اکبر: مقابل جهاد اصغر، جهاد یا جنگ با نفس و ریاضت برای تزکیۀ نفس
جهاد اصغر: مقابل جهاد اکبر، جنگ در راه دین
جهاد اکبر: مقابل جهاد اصغر، جهاد یا جنگ با نفس و ریاضت برای تزکیۀ نفس
تباه شدن، تباهی، پوسیدگی، فتنه، آشوب، ظلم، لهو ولعب
هر چیز بی جان و بی حرکت، از قبیل سنگ، چوب، فلز و امثال آن ها
مامور تازیانه زدن، شکنجه کردن یا کشتن محکومان، دژخیم، میرغضب، کنایه از بسیار سنگدل
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
تباه شدن، تباهی، بستم گرفتن مال کسی را
ناروائی متاع و جز آن، بی رواجی اشیا و عدم خریداری آن