- جزیل
- عظیم، استوار
معنی جزیل - جستجوی لغت در جدول جو
- جزیل ((جَ))
- بسیار، فراوان، استوار، محکم
- جزیل
- بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، متوافر، معتدٌ به، درغیش، کثیر، عدیده، اورت، غزیر، خیلی، وافر، موفّر، موفور، بی اندازه، به غایت، مفرط
محکم، استوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باژ، گزیه، گزیت
افسار چرمی، ریسمان چرمی دوال، بر آویز (حمایل)
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
خراج زمین
فریزیده بریده موی
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
زدو دیدن، پراکنیدن
زایل کننده، پاک کننده
بزرگوار، کلان سال و محترم
مهمان، مهمان فرود آمده، طعام بابرکت
زیبا، خوشگل، کنایه از شایسته، خوب، نیکو
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
زداینده زایل کننده پاک کننده اثر چیزی
مهمان فرود آینده، ضیف
لاغر
مالیات سرانه که در قدیم دولت های اسلامی از مردم غیر مسلمان که اهل کتاب بودند و در ممالک اسلامی زندگی می کردند ( اهل ذمه) می گرفتند، گزیت
پردۀ روی کجاوه
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
عظیم، بزرگ، فراوان
پارسی تازی گشته گیل: مردم گیلان گروه، مردم زمانه، سده (قرن)، زانیچ (ملت)، نژاد صنفی از مردم گروه دسته، اهل یک زمان، قرن، جمع اجیال جیلان
یک گروه از مردم با ویژگی های مشترک، طایفه، قوم